دانلود رمان ازدواج ممنوع نودهشتیا
خب خب خب…داستان درمورد دختر باحالیه که سه تا
دوست داره هم جنس و رنگ خودش
ازدواج ممنوعیای ما همین طور که از اسمش معلومه
از ازدواج فرار میکنن و دم در تله نمی دهند
خب……..دوست دارید بدونید بالاخره بخت این ازدواج
ممنوعی ها باز میشه یانه؟؟؟
اصلا ازدواج میکنن یا هم چنان ترشیدن رو بر ازدواج ترجیح میدن؟؟؟
میدوونم خیلی کنجکاو شدید بدونید چه خبره پس با
من همراه باشید تا لحظات شاد و خاطراتی به یادموندنی رو باهم رغم بزنیم
دانلود رمان ازدواج ممنوع نودهشتیا
پشت در ایستاده بودم و منتظر علامت دوستانم بودم تا با لنگه کفش فرود بیام بر کله ی مبارکش…
با اومدن صدای در دیدم بچه ها دارن ابرو بالا می ندازن.
سری تکون دادم و انگشتم رو به نشونه ی هیس گذاشتم روی بینیم.
همین که صدای تق در اومد به جلوی در پریدم.
من در هوا در حالت یک لنگ در هوا یک لنگ در زمین و دست ها بالا برای زدن که با دیدن صاحب خونه چشمام مثل چی گرد شد و با دیدن اخم های درهمش سنگ کوب کردم.
ترسیدم خوب…
صاحب خونه ام با دیدن لنگه کفش چنان این اخمش پر رنگ شد که…
لنگه کفش رو در یک حرکت به عقب پرتاب کردم که صدای جیغ یکی از دوستام اومد.
و کوکب با اخم های درهمش دستاش رو زد به کمرش اومد به سوی من…
-چشمم روشن حالا کار شماها به جایی رسیده که بیاین و با لنگه کفش بزنید تو سر و کله ی من؟!
برای جواب دادن آماده شدم و گفتم:
ما شکر بخوریم که بخوایم همچین خبطی بکنیم کوکب خانوم اصلا هیکل من به شما میخوره؟!
اخم های کوکب با حرف من یه خورده باز شد و گفت: خیلی خب…
[…] دانلود رمان ازدواج ممنوع نودهشتیا […]
[…] دانلود رمان ازدواج ممنوع نودهشتیا […]