دانلود رمان در همسایگی گودزیلا
یه دخترشیطون ودیوونه به اسم رها شایان یه پسر شیطون به اسم رادوین رستگار هم کلاسی هایی که سایه هم دیگه رو با تیر میزنن رهابه شدت از رادوین متنفره و این تنفرباعث میشه که واسه اذیت کردنش نقشه های مختلفی بکشه البته این وسط رادوینم ساکت نمی شینه و هرکاری می کنه تاحرص رهارودربیاره این نقشه کشیدناواذیت کردناوحرص دادناباعث میشه که اتفاقای خنده داری بیفته….
همه چیز خوبه وزندگی به خوبی می گذره اما به دلیل یه سری ازمشکلات،رها مجبورمیشه ازخانواده اش جدابشه وتویه خ و نه دیگه زندگی کنه اماباورودش به خونه جدید …
خنده ام گرفته بود.ما چقدر خلیما!!
تو فضای ضایع بازار خودم غرق بودم که یهو یه چیزی یادم اومد.هِه بلندی گفتم…خاک برسرم شد!
ارغوان که هُه من و شنیده بود،نگران گفت:چی شده رها؟!
– خاک به گورم شد اری!
– چی شده؟!
– اشکان…
ارغوان نگران وآشفته پرید وسط حرفم:
– اشکان چی؟!مرده؟!مرده،نه؟!آره، مرده…مرده که تواینجوری کپ کردی!آخی بمیرم براش.سارا چیکار کنه حالا؟!ای وای…
دیگه داشت زیادی چرت می گفت.پریدم وسط حرفش:چرت نگو ارغوان!زبونت و گاز بگیر! به فرض محالم زبونم لال،زبونم لال،خدایی نکرده،اشکان مرده باشه من می شینم اینجا باتو درباره شوور آینده زر زر می کنم آخه عقل کل؟!
ارغوان کلافه گفت:گرفتی من و؟! چی شده پس؟!
– من تو رو نگرفتم والا!تو یه بند داری نطق می کنی.من یه اشکان گفتم،تو اشکان و قاطی اموات کردی،واسش ختم گرفتی…ولت می کردم لابد می خواستی به دلیل علاقه شدید سارا به اشکان،اون و هم از درد دل تنگی بکشی نه؟!
– چرت نگو رها…بگو چی شده!؟!!
– هیچی بابا…تازه یادم افتاد….هفته دیگه تولد اشکانه!
– زکی!گرفتی مارو؟!تولد اشکانم مگه این همه ترس داره؟!
– آخه هیچی براش نگرفتم اری.
– خب میری می گیری.
– کِی اون وخ؟!
– امروز که جایی نمیخوای بری؟!
– نه بابا من کجارو دارم برم؟!
– خیلی خوب.آماده باش…یه نیم ساعت دیگه اونجام.باهم میریم یه چیزی می خریم براش.
از سر ذوق جیغی کشیدم و گفتم:واقعا؟!
-اوهوم.واقعا!
ازپشت گوشی ارغوان و ماچ کردم و گفتم: وای اری عاشقتم.(کلا عادت داشتم هی هی ماچ وبوسه بفرستم برای ملت از پشت گوشی!)
– خوبه خوبه…من و ماچ نکن…من خودم شوهر دارم!!!
اگر شما نویسنده رمان هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید میتوانید درخواست حذف ارسال کنید.