منوی دسته بندی
دانلود رمان مست بی گناه به قلم مهین عبدی با لینک مستقیم

دانلود رمان مست بی گناه به قلم مهین عبدی با لینک مستقیم

دانلود رمان مست بی گناه به قلم مهین عبدی با لینک مستقیم

رمان مست بی گناه نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : ۱۷۰۷

خلاصه رمان مست بی گناه:

دانلود رمان مست بی گناه… ۱۶ ساله شده بودم. در شب جشن تولدی که قرار بود جشن بله برونم باشد و خاله برایم انگشتر نشان بیاورد اما تولدم شده بود و خانواده‌ی خاله نیامده بودند… یاسین نیامده بود و من مانده بودم با دنیایی از ترس و اضطراب! من مانده بودم با این حال که دیگر دختر قبلی خانه نبودم! اما یاسین برای محرم شدن‌مان نیامد… نیامد که نیامد… یاسین رفته بود.

پیشنهاد شایسته بعد از دانلود رمان مست بی گناه

دانلود رمان حوالی کوچه خورشید به قلم نصیبه رمضانی با لینک مستقیم

دانلود رمان تخت طاووس به قلم عاطفه منجزی با لینک مستقیم

دانلود رمان میراث هوس به قلم مهین عبدی با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان مست بی گناه

از اتاق بیرون زده و در هال را باز دیدم و آقاجان و مامانی که در حیاط با احمد در حال صحبت بودند.

راهی حیاط شدم اما سر پایین گرفتم هیچ دوست نداشتم با احمد حتی به اندازه فرصتی کوتاه هم صحبتی داشته باشم و حتی در در صورتش نگاهی بیندازم وقتی تمام این کارها بی‌فایده بود!

کفش هایم را پا زده و با رسیدن به کنارشان ناچارا سر بلند کردم وقتی احمد با صدایی رسا و بشاش گفته بود: سلام باده خانم.

به تمام صورتش نگاه چرخاندم الا چشمانش! احساس می‌کردم با نگاه در چشمانش به راز درونم پی می‌برد و من رسوا می‌ شوم!

-سلام احمدآقا.

گفتم و مجدد نگاهم را به موزاییک های حیاط دادم.

-احمدآقا پس همونجور که گفتم مراقب خودتون باشید. کاری چیزی هم بود باز منم هستم. تعارف معارفو بذار كنار.

آقاجان این حرف را زد و احمدی که در جوابش مودبانه گفت: ممنون آقا شکور خدا از بزرگی کمتون نکنه راضی به زحمت نیستیم ولی چشم کاری بود زحمت می‌دیم.

الان هم اگه اجازه بدین بریم که به تاریکی هوا هم نخوریم.

کمی سر بالا گرفتم آقاجان ضربه ای آرام به سرشانه‌ی احمد زد. -خیر پیش فقط شب دیر نیاید.

احمد باز هم چشمی گفت و در حیاط را بیشتر باز کرد.

آقاجان داخل کوچه رفت و احمد من را مخاطب قرار داد. -بفرمایید باده خانم.

مامان دست بین دو کتفم گذاشت و کمی به جلو هولم دادو در همان حال به احمد هم گفت: احمدآقا خیلی مراقب باشیدها!

منظورش را پر واضح درک کردم که اگر نمی‌کردم با وضعیت کنونی ام خنده دار بنظر می‌رسید!

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید