منوی دسته بندی
دانلود رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند به قلم شهرزاد شیرانی با لینک مستقیم

دانلود رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند به قلم شهرزاد شیرانی با لینک مستقیم

دانلود رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند به قلم شهرزاد شیرانی با لینک مستقیم

رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه

خرید رمان عاشقانه

تعداد صفحات : 1672

خلاصه رمان :

دانلود رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند لیلیا ناخواسته طی اتفاقی وارد ماجرایی که میشود که برگشتن از آن ، زمانی میسر میشود که دیگر نمیتواند ! شاید برای ترس… شاید برای خانواده… و شاید برای عشق!

پیشنهاد ما:

دانلود رمان ای مهربان چراغ بیاور به قلم آزیتا خیری با لینک مستقیم

دانلود رمان طرز نگاه عاشقانه ات به قلم زهرا عبدی #دلربا با لینک مستقیم

دانلود رمان مرثیه ای برای خویشتن به قلم پرستو مهاجر با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند

وا چرا سرت رو تکون میدی ؟ عمیق نگاهش کردم ، رویا برایم عزیز بود ، وقتی هشت ساله بودم به دنیا امده بود و این بیست سال ، بیشتر از انکه فکرش را بکنم در زندگی من جای گرفته بود با همه اخلاق های خاص و اعصاب خرد کنش.

اگر قرار بود به کسی بگویم ، به رامین میگفتم که اگر مصیبتی بود گریبان او را میگرفت و من هم راحت میشدم!

توروخدا باهاش اینقدر کل کل نکن ، چرا جوابشو میدی که همچین غلطی بکنه ؟ جواب رویا را ندادم ، این بحث تکراری بود ، بارها گفته بودم که دخالت رامین را نمیخواهم.

اون برادر من نبود و بارها ثابت  کرده بود، چه وقتی که آرمان را بعنوان دوستش تایید کرد و چه وقتی میخواستم از او جدا شوم و طرف او را گرفت.

سرم را برگرداندم و میان نصیحت ها رویا گفتم : رویا من فقط منتظرم تکلیف ارثیم روشن شه ببینم چیزی مونده برام یا نه…

اگه مونده بود شک نکن یه روز نشده میرم از این خونه …البته اگه تو  نذاری کف دست رامین و مامان. دلخور نگاهم کرد و گفت : من کی بهشون گفتم ؟ بی حوصله گفتم : گفتم که حواست باشه

حالا مگه چقدر هست اون ارثیه ؟ کجا میتونی خونه بگیری اخه توی این گرونی ؟ شانه ام را بالا انداختم وگفتم : یجایی پیدا میکنم بالاخره ، میرم سر کار.

رویا حرف دیگری نزد.چرت میگفتم ، هیچ برنامه ایی جز رهایی از آن خانه نداشتم ، از رامین خسته شده بودم.عامل همه بدختی هایم را او میدیدم ، البته بعد از خودم!

گشت زدن در خاطرات گذشته را رها کردم و برای شام به رویا پیشنهاد رستورانی که اخیرا با کامران رفته بودم را دادم.

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید