منوی دسته بندی
دانلود رمان اغنا به قلم زاهده بیاتی (#نیلا) با لینک مستقیم

دانلود رمان اغنا به قلم زاهده بیاتی (#نیلا) با لینک مستقیم

دانلود رمان اغنا به قلم زاهده بیاتی (#نیلا) با لینک مستقیم

رمان اغنا نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : ۱۸۷۶

خلاصه رمان اغنا:

دانلود رمان اغنا…ماهور دختری باهوش، مستقل و باتجربه است که مدیریت کارخانه مادرش را بر عهده دارد. او علایق شخصی‌اش را به دور از چشم پدرش دنبال می‌کند تا مبادا با مخالفت‌های او روبرو شود. در یکی از برنامه‌های صخره‌نوردی، با بهرام آشنا می‌شود و زندگی‌اش رنگ و بوی تازه‌ای می‌گیرد. ماهور تمام تلاش خود را می‌کند تا رفتار دیکتاتورانه پدر و زیاده‌خواهی‌های برادر ناتنی‌اش را تحمل کند، تنها به این امید که کارخانه طبق وصیت مادرش به نام او منتقل شود. اما او از نقشه‌ها و اسراری که در پشت این ماجرا پنهان است، غافل است و نمی‌داند چه چیزی در انتظارش خواهد بود…

بعد از دانلود رمان اغنا بخوانید:

دانلود رمان آخر این ماه به قلم مهرسار با لینک مستقیم

دانلود رمان خان کوچک به قلم فاطمه عبدی با لینک مستقیم

دانلود زهار به قلم آرزو نامداری با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان اغنا

به‌آرامی فرمان را به سمت راست چرخاندم و ماشین را نزدیک در ورودی شرکت پارک کردم.

به ظاهر، عماد اینجا حضور داشت و حاج بابا هم فکر می‌کرد که کسی هست که بر تمامی امور شرکت نظارت دارد.

اما اوضاع نشان می‌داد که شرکت به بدترین شکل ممکن اداره می‌شود و همه چیز رو هواست.

چند پوشه و کیفم را برداشتم و از ماشین پیاده شدم که همزمان گوشیم زنگ خورد.

چون دستم پر بود، پرونده‌ها و کیف را در یک دست گرفتم و تماس رعنا را پاسخ دادم.

– حدست درست بود. یکی داره موش می‌دونه.

قدم به سمت ساختمان برداشتم و به حرف‌های رعنا که ادامه داد، با گفتن «باز چی شده؟!» گوش سپردم.

– هیئت بازدیدکننده برنامه‌هاشون رو جلو انداختن؛ مثل اینکه می‌خوان همین فردا بیان و این خیلی غیر عادیه.

لعنتی، همینو کم داشتم.

– باهات تماس گرفتن؟

وارد شرکت شدم و جلوی آسانسور برای رفتن به طبقه مورد نظر ایستادم.

– وکیلشون تماس گرفت. گویا به خاطر سفر پیش‌آمده برای مدیرعامل، می‌خوان برنامه‌هاشون رو جلو بندازن و قبل از رفتن قرارداد رو ببندن.

دستی به پیشانی‌ام کشیدم؛ با خرابی دستگاه اصلی، بی‌شک بزرگترین سفارشمون رو از دست می‌دادیم.

– تو مگه نمی‌دونی اون دستگاه خرابه؟ چرا یه بهونه جور نکردی که برامون فرصت بخری؟

– به جون خودت هر چی بهونه آوردم، گفتن اگر فردا بیان، باید قید این معامله رو بزنیم.

چند نفری مثل من قصد استفاده از آسانسور رو داشتن که با شنیدن صدایی سرم رو برگردوندم…

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید