منوی دسته بندی
دانلود رمان تاژ به قلم معصومه کشتار با لینک مستقیم

دانلود رمان تاژ به قلم معصومه کشتار با لینک مستقیم

✾دانلود رمان تاژ به قلم معصومه کشتار با لینک مستقیم✾

✾رمان تاژ نسخه کامل رایگان✾

✾موضوع رمان : عاشقانه، کلکلی✾

✾تعداد صفحات : 1651✾

✾خلاصه رمان تاژ:✾

دانلود رمان تاژ… آمین دختری معصوم که با خانواده عموش زندگی میکنه و پسر عمو باهاش سر ناسازگاری داره  امین بعد از فوت عموش به خارج سفر میکنه و فرد موفقی میشه تا اینکه ازدواج میکنه، این خانواده یه برند معروف دارن به اسم “تــاج”  اما دنیا همیشه برای امین نمیچرخه یه روز دوباره شکست میخوره … بعد از دیدن خیانت همسرش و شکست خوردن در برابرش آمین به ایران بر میگردت و دوباره سورنا رو میبینه سورنای سابق نیست خیلی عوض شده و امــــا عاشق

✾پیشنهادی سایت شایسته:✾

دانلود رمان جمجمه های بی مغز به قلم سونیا منصوری با لینک مستقیم

دانلود رمان سایه ی تردید به قلم رضوانه راد با لینک مستقیم

دانلود رمان فتنه گر به قلم ریحانه نیاکام با لینک مستقیم

✾قسمتی از دانلود رمان تاژ✾

از گوشه ی چشم، نگاهی به سورنا که روی مبل لم داده بود، انداختم. دایی جواب داد:

_امشب قراره برای.. آ.مین خواستگار بیاد.

سورنا پوزخندی زد و کانال و عوض کرد…

_عه! چه عجب! پس بالاخره قراره از شر این مزاحم خلاص بشیم… پارچه ی کت، با حرص تو مشتم فشرده شد و دایی با غیظ پچ زد:…

_سورن! این چه حرفیه!…

_مگه دروغ میگم؟ بالاخره باید از این خونه بره یا نه؟ البته اگه شانس ما، هیچکس نمیاد بگیرتش…

_دیگه نمی خوام حتی یه کلمه بشنوم! آمین… تا هر وقت دلش بخواد می تونه اینجا بمونه فهمیدی؟…

سورنا با حرص کنترل و روی میز پرتاب کرد و از روی مبل بلند شد. به طرف در خروجی قدم برداشت و در یک چشم بهم زدن از خونه بیرون رفت. دایی کلافه پوفی کشید و رو به من گفت:…

_ببخشید عزیزم…بابت حرفای سورن من شرمندم. لبخند تصنعی زدم…

_اشکالی نداره…پنج سال که به این حرفاش عادت کردم…

با مهربونی دستش و روی شونم نهاد…

_ببین آمین جان! تو مختاری تا برای آیندت خودت تصمیم بگیری…اگه من امشب این خواستگار رو دعوت کردم فقط به این خاطر که پسره موقعیت خیلی خوبی داره…هم سالم و هم دستش به دهنش می رسه…ولی بازم تصمیم نهایی رو به عهده خودت میذارم…

چیزی نگفتم که ادامه داد:..

_تو برام مثل دخترمی…هر کاری می کنم تا خوشبخت بشی. با قدر دان.ی بهش چشم دوختم.

_ممنون…نمی دونم اگه شما رو نداشتم باید چیکار می کردم! برای اینکه یاد گذشته ها و مرگ مادرم نیوفتم، دستم رو به آرومی. فشرد و حرف .و عوض کرد.

_خب تا تو بری برای امشب آماده بشی، منم میرم و م.یوه و شیرینی می خرم…باید حسابی آبروداری کنیم!

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید