منوی دسته بندی

دانلود رمان تقاطع

دانلود رمان تقاطع به قلم بهاره حسنی با لینک مستقیم

دانلود رمان تقاطع به قلم بهاره حسنی با لینک مستقیم

دانلود رمان تقاطع به قلم بهاره حسنی با لینک مستقیم

رمان تقاطع نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، انتقامی

تعداد صفحات : 664

خلاصه رمان تقاطع:

دانلود رمان تقاطع… دانلود رمان تقاطع.. این داستان درباره دختری به نام سارا است که با دخترخاله مادرش، فرشته، زندگی می‌کند. زمانی که فرشته دچار کسالت می‌شود، سارا ناچار می‌شود با فرزندان او که در خارج از کشور زندگی می‌کنند تماس بگیرد و به آن‌ها اطلاع دهد و…

پیشنهادی شایسته رو از دست ندین:

دانلود رمان رولت روسی به قلم یاسمین منصوری با لینک مستقیم

دانلود رمان عطش سرخ به قلم ریحانه محمود با لینک مستقیم

دانلود رمان آناهیتا باران کن به قلم آتوسا ریگی با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان تقاطع

چشمانم را محکم بستم. درد داشت. درست مثل ضربات دردناکی که از برادرش می‌خوردم. او خودش هیچ‌وقت دست روی من بلند نکرده بود، شاید چون بزرگ‌تر از آن بود که دست به کتک‌کاری بچگانه بزند. اما بی‌تفاوتی‌اش به رفتارهای برادرانش، از هر نوع خشونتی دردناک‌تر بود.

_ “نه، ربطی نداشت. من به خاطر فرشته‌جون زنگ زدم. گفت که دلتنگ شماهاست.”

دوباره سکوت کرد. کاملاً واضح بود که قدردان نخواهد بود.

_ “خداحافظ.”

بدون حتی جواب خداحافظی‌ام، گوشی را قطع کرد. چند لحظه همان‌جا پشت میز تحریر کاووس خان نشستم و سعی کردم آرامشم را حفظ کنم. با صدای پرستار که مرا صدا می‌زد، برخاستم و از اتاق بیرون رفتم. به محض اینکه از اتاق بیرون آمدم، نگاهی سرد و سرزنش‌بار به من انداخت و گفت که بالا مرا صدا کرده‌اند. اهمیتی ندادم و به سرعت به طبقه بالا رفتم.

فرشته‌جان می‌خواست برایش کتاب بخوانم. کنار تختش نشستم، کتاب “بلندهای بادگیر” را برداشتم و شروع به خواندن کردم. تمام تلاشم را کردم تا اضطرابم را پنهان کنم و در کنارش خوشحال به نظر برسم. عرق کرده بود. خواست صورتش را بشویم. اسفنج آوردم و به آرامی صورت و گردنش را شستم. دیگر نمی‌خواست چیزی روی سرش بگذارد؛ در برابر ریزش موهایش با شجاعت ایستادگی کرده بود و حالا نمی‌خواست چیزی را پنهان کند.

به سالن برگشتم، حالم بد بود. پرستار هندزفری در گوشش گذاشته بود و به موسیقی گوش می‌داد. گاهی فکر می‌کردم جای من و او عوض شده است. نه اینکه اعتراضی به مراقبت از فرشته‌جان داشته باشم؛ از صمیم قلب دوستش داشتم. اما تحمل کسانی که از مسئولیت‌هایشان شانه خالی می‌کنند، برایم سخت بود. تازه برای خودم چای ریخته بودم که صدای باز شدن در آمد و به دنبال آن، صدای گفت‌وگوی دو مرد. نفسم را در سینه حبس کردم. آن‌ها آمده بودند.

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید