منوی دسته بندی
دانلود رمان حکم امیر به قلم راضیه درویش زاده با لینک مستقیم

دانلود رمان حکم امیر به قلم راضیه درویش زاده با لینک مستقیم

دانلود رمان حکم امیر به قلم راضیه درویش زاده با لینک مستقیم

رمان حکم امیر نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات : ۷۷۱

خلاصه رمان حکم امیر: 

دانلود رمان حکم امیر… آهو دختری که از بچگی عاشقِ پسر عموش شاهرخِ، درست زمانی که بعد از کُلی فراز و نشیب پدر آهو با ازدواجشان موافقت می‌کند. پسر خان”امیر” که تازه از خارج برگشته از آهو خواستگاری می‌کنه و همه چیز به یک باره بهم میریزه… رویاهای آهو با خودکشی شاهرخ ویران میشه و آهو میمونه با دلی غم زده و پر از نفرت که مسبب مرگ شاهرخ رو امیر علی میدونه از این رو تن به ازدواج با امیر میده و …

پیشنهادی:

دانلود رمان خرگوش و عروسک به قلم ساشلی با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان حکم امیر

ملافه را روی امیر علی انداخ و خودش کنارش دراز کشید.

روی پهلو شد تا راحت تر چهره امیر علی را در خواب ببیند..

اما نگاهش پایین آمد و روی بازویش که ۲۰ تا بخیه خورده بود نگاه کرد.

لبخند تلخی زد به امروز که چقدر تلخ و بد گذشته بود فکر کرد به اینکه اگر خدایی نکرده داس کمی آن طرف تر برخورد می‌کرد چه میشد…

لب گزید با تکان داد سرش افکار بد را دور کرد نگاهش بالا آمد با دیدن چشمان باز امیر تکان ضعیفی خورد.

-بیدار شدی!

-آهو؟

-بله!

لبخند نیمه‌ ای زد و لب های خشکش را تر کرد.

-حرف های امروز رو از ته دل گفتی!

خوب یادش بود منظور امیر علی کدام حرف هاس اما خودش را به فراموشی زد و گیج گفت: کدوم حرف ها؟ چی گفتم؟

اخم شیرینی میون ابروهایش نشست. -یعنی تو یادت نیست؟

برای رهایی از این موقعیت با عجله از روی تخت بلند شد و گفت: حالا که بیداری من برم شامت رو برات بیارم.

گفت و قبل اینکه امیر علی حرفی بزند با دو بیرون رفت امیر علی با خنده گفت:

باشه فرار کن فرار کن ببینم تاکی میتونی از حرف نزدن فرار کنی آهو خانوم…

آهوو با لبخندی که مهمان لب هایش شده بود از اتاق خارج شد.

به آشپزخانه رفت و سوپی که برای امیر علی آماده کرده بود را در کاسه ریخت و در سینی استیل گرد سنتی که در کابینت بود گذاشت.

لیوان آبی را هم کنارش گذاشت و از آشپزخانه بیرون آمد.

-بیدار شد؟

با صدای سبحان که لبه‌ی پنجره نشسته بود برگشت.

-آره بیداره..

-خوبه حالش؟

-آره خدا رو شکر شما چرا نخوابیدید؟

نفسی تازه کردو کامل برگشت.

-آهو، من خیلی وقته امیر علی رو می‌شناسم شاید ناراحت بشی اما جانان همه چیزو به من گفته در مورد کاری که امیر علی با تو کرد.

من کارش رو تایید نمیکنم اما…

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید