منوی دسته بندی
دانلود رمان خرگوش و عروسک به قلم ساشلی با لینک مستقیم

دانلود رمان خرگوش و عروسک به قلم ساشلی با لینک مستقیم

دانلود رمان خرگوش و عروسک به قلم ساشلی با لینک مستقیم

رمان خرگوش و عروسک نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، روان‌شناختی

تعداد صفحات : ۱۰۲۵

خلاصه رمان خرگوش و عروسک:

دانلود رمان خرگوش و عروسک… هیتان، پسربچه یتیمی بود که به خانواده الیس سپرده شد. اون پسری سرد و عجیب بود و برعکس اون الیس پر از زیبایی و دخترونگی. هیتان دوست داشت پروانه‌ها رو بکشه و الیس عطر زنونه می‌زد، مهمانی چای فرضی می‌گرفت. الیس مورد دست درازی قرار گرفت… هیتان سعی کرد کسی که دست درازی کرد رو مجازات کنه اما اون فقط یه بچه بود… خانواده الیس هیتان رو به جای دوری فرستادن چون …

پیشنهادی شایسته بعد از دانلود رمان خرگوش و عروسک

دانلود رمان بدون من جایی نرو به قلم سمانه قباشی با لینک مستقیم

دانلود رمان تخریبگر به قلم مرضیه اخوان نژاد با لینک مستقیم

دانلود رمان تیرآخر به قلم لنا عسگری با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان خرگوش و عروسک

دنبال خرگوش می‌رفتم.

آلیس تو دستم و تفنگ رو به کمرم بسته و خنجرم تو دست دیگرم بود.

همینطور که خرگوش سرعتش رو زیاد کرد منم سرعتم رو بالا بردم و بعد مقابل درهای طویله بودیم.

خرگوش ایستاد و می‌تونستم ببینم که عضلات پشتش منقبض شدند.

گردنش رو به اطراف تکون داد و صدای قلنج گردنش مثل شکسته شدن تخته چوب بود.

خرگوش عصا رو به دو تیکه کرد و تو هر دستش سلاحی تو هر دستش بود.

پشت سرش منتظر بودم تا راهنماییم کنه. قلبم بشدت میزد.

خرگوش به جلو قوز و در طویله رو باز کرد.

داخلش شد و منم داخل شدم ولی تنها چیزی که منتظرمون بود… به طويله خالی بود.

خرگوش سرش رو این سمت اون سمت چرخوند.

می‌تونستم خشم رو تو وجودش ببینم. اطراف طویله رو گشتم ولی خالی بود.

خرگوش مشغول بررسی دیوارها شد و من هم همینکارو کردم تا اینکه خرگوش جایی ایستاد و منم پیشش رفتم.

دیدم که داره به راه پله ای که به پایین میره نگاه میکنه.

پرسیدم: “يه حفره خرگوش دیگه؟”

خرگوش از میون موهاش که روی صورتش افتاده بودند بهم نگاه کرد و گفت: “نه یکی از خوباش”

مکث کرد و ادامه داد: “یا شایدم هست …”

لبخند زد یه لبخند خطرناک و ادامه داد: “بستگی داره اگه تیکه پاره کردن کسی یه کار خوب باشه اونوقت…”

لبخند زدم و گفتم: “کار خوبیه. واقعا کار خیلی خیلی خوبیه”

خم شدم: “شاید به خوبیه تارت توت فرنگی”

خرگوش با نگاه کردن به پایین لبخندش محو شد …

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید