دانلود رمان رز خونی به قلم Rose با لینک مستقیم
رمان رز خونی نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، درام، تخیلی
تعداد صفحات : ۱۴۶۷
خلاصه رمان رز خونی:
دانلود رمان رز خونی… رز تنها دختریه که می تونه از آلفاهای غالب حامله بشه و کلا دوتا آلفای غالب تو این دنیا وجود داره. دوقلوهای یین و یانگ، لوکاس و کارلوس گرگ های آلفایی که همه از دیدنشون به وحشت میوفتن. دوقلوهایی که نیاز به وارث دارن اونم وارثی که از وجود جفتشون باش. رز ساده بدون اینکه بخواد وارد رابطه ای سه نفره میشه اما باید ببینیم میتونه همزمان با دوتاشون باشه یا نه! قطعا بودن همزمان با دوتا گرگ آلفا قرار نیست آسون باشه …
پیشنهاد ما:
دانلود رمان آذین به قلم آیدا باقری با لینک مستقیم
دانلود رمان ناخدا به قلم سحر نصیری با لینک مستقیم
دانلود رمان دشمن عزیز به قلم کریستن کالیهان با لینک مستقیم
قسمتی از دانلود رمان رز خونی
پتو رو از پایین تخت برداشت و روش کشید: بخواب….
استراحت کن بیدار که شدی تصمیم می گیریم بمونی یا نه….
صدای حرف زدنشونو میشنید اما انقدر خسته بود که بیشتر از این نمیتونست بیدار بمونه….
با تعجب به آیینه رو به روش نگاه کرد احساس شونه شدن موهاش خیلی لذت بخش بود.
دلش میخواست صورت زنی که موهاشو شونه میزنه رو ببینه اما نمی تونست.
هرچقد سرشو تکون میداد باز نمی تونست ببینتش: موهای قشنگی داری….
رز: ممنون ولی تو کی هستی؟!؟! _نمیدونی!؟
رز : می خوام صورتتو ببینم ولی… ولی نمیشه. _تو منو میشناسی رز عزیزم….
رز : ولی صداتو یادم نمیاد. _صدامو دوس داری؟!؟؟
رز با دقت بهش گوش می داد گوش نواز بود: صدای خیلی گوش نواز و قشنگی داشت!
_اوهوم می خوای برات آواز بخونم؟؟؟؟ یا شایدم لالایی!
رز نفس عمیقی کشید زن بوی خوبی میداد بوی رز می داد: بوی خوبی میدی!
زن اروم موهاشو بافت صدای آواز زیباش تو گوش رزی می پیچید نمی فهمید چی میخونه زبون عجیبی بود اما به شدت خواب آور و آرامش بخش بود….
_دلم واست تنگ شده….
رز: می خوام صورتتو… ببینم!
خیلی خوابش میومد چشماش سنگین شده بودن …
_میبینی عزیزم به زودی میام دیدنت واسه همیشه پیش من میمونی دیگه از هم دور نمیشیم….
رز: کی؟!؟!؟
زن سرشو کنار گوش رزی برد با نرم ترین حالت ممکن گفت: به زودی عزیزم خیلی زود…
دستی به شونه دردناکش کشید و رو تخت نشست، قصر برای اولین بار خیلی ساکت بود!
همیشه همه اروم بودن ولی این یکی بیش از حد بود انگار میتونست صدای سکوتو بشنوه!
کارلوس و لو رو نمیدید بلند شد لباس مردونه ای که زمین افتاده بودو پوشید
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید