منوی دسته بندی
دانلود رمان سبز آبی سفید به قلم الناز پاکپور‌ و منا معیری با لینک مستقیم

دانلود رمان سبز آبی سفید به قلم الناز پاکپور‌ و منا معیری با لینک مستقیم

دانلود رمان سبز آبی سفید به قلم الناز پاکپور‌ و منا معیری با لینک مستقیم

رمان سبز آبی سفید نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : ۱۰۸۳

خلاصه رمان سبز آبی سفید:

دانلود رمان سبز آبی سفید… میعاد تهرانیچی ورزشکاری که بخاطر آسیب پاش مجبوره به فیزیوتراپ مراجعه کنه، پسر موفق، خوشتیپ و همه چیز تمومیه… دکتر کامران سلحشور، میعاد رو به حریر حامدی از شاگردای باهوش خودش که حالا دکتر موفق و سرشناسی شده، معرفی میکنه… میعاد و حریر گذشته از رابطه دکتر و بیمار، علاقه عمیقی بینشون ایجاد میشه ولی غافل از اینکه کامران در گذشته …

پیشنهاد ما:

دانلود رمان بوسه بر گیسوی یار به قلم شیرین نور نژاد با لینک مستقیم

دانلود رمان کولی به قلم مژگان مظفری با لینک مستقیم

دانلود رمان منجی شیطان به قلم پاییزان با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان سبز آبی سفید

با سردرد بدی روزش را شروع کرده بود.

شب قبل آنقدر تلخ و سخت سپری شده بود که حتی فکر کردن دوباره به آن باعث می شد درد بیشتری حس کند.

خنده دار اینجا بود که فکر نکردن به آن هم غیر ممکن بود.

از کامران و میعاد عصبانی بود و از خودش بیشتر که اجازه داده بود کسی به او نزدیک شود و احساساتش زیر خود خواهی مردانه دوباره آسیب ببیند.

مقابل آینه ایستاد و رژ ماتی به لب هایش کشید. صورتش رنگ پریده و چشمانش پف کرده و بی خواب بود،

اما نمی خواست حتی یک دقیقه هم دیرتر از روزهای قبل به کلینیک برسد.

مهم نبود که چه بر سرآدم ها می آمد. چرخش دنیا ادامه داشت و نمی خواست به خاطر هیچ مردی متوقف بماند…

با برداشتن کیفش از آپارتمان خارج شد و سمت پارکینگ رفت.

بعد از کارش مستقیم به خانه ی سودی جان می رفت و سپهر را محکم بغل می کرد.

مهم نبود که پدرش او را نمی‌خواست و برای دور کردن آن ها از زندگی اش هرکاری می کرد.

برای لبخند شیرین پسرک حاضر بود هر روز بمیرد، یادآوری سپهر باعث شد حس و حال بهتری داشته باشد.

مادر شدن به او قوی بودن را هم یاد داده بود.

زن ها شاید از دوست داشتن یک مرد آسیب می دیدند اما مادرها فرق داشتند.

آنها به راحتی نمی شکستند و زمانی که پای بچه شان به میان می آمد انجام هیچ کاری برایشان اشتباه نبود.

وقتی سوار اتومبیلش شد پخش را روشن کرد و کمی صدا را بالا برد. مهم نبود کدام آهنگ پخش میشد.

همین که چیزی بود تا ذهنش را به سمت و سوی دیگری ببرد کافی بود.

با صدای زنگ خوردن تلفن همراهش صدا را کم کرد، با لمس گوشی هدیه ی میعاد پوزخندی روی لبش نشست …

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید