منوی دسته بندی
دانلود رمان طالع آغشته به خون به قلم مهلا حامدی با لینک مستقیم

دانلود رمان طالع آغشته به خون به قلم مهلا حامدی با لینک مستقیم

دانلود رمان طالع آغشته به خون به قلم مهلا حامدی با لینک مستقیم

رمان طالع آغشته به خون نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، مافیایی، انتقامی، هیجانی

تعداد صفحات : ۵۱۰

خلاصه رمان طالع آغشته به خون:

دانلود رمان طالع آغشته به خون… بهش میگن گورکن، یه قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمی‌زاره… تشنه به خون و زخم دیدست… رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه… چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست… حالا چی میشه؟ اگه یه دختر هر چند ناخواسته تو کارش سرک بکشه! و با چهره‌ی واقعی او آشنا بشه… حکم میگه که باید اسیر بشه، اسیر او اما …

پیشنهادی بعد از دانلود رمان طالع آغشته به خون

دانلود رمان غرور و آبرو به قلم لیانا دیاکو با لینک مستقیم

دانلود رمان قاموس به قلم زهرا ارجمندنیا با لینک مستقیم

دانلود رمان اکو به قلم مدیا خجسته با لینک مستقیم

قسمتی از رمان طالع آغشته به خون

نگاهش را پایین انداخت. برق اسلحه‌ی در دستش در تاریکی رخ می‌کشید.

باید آرام می‌بود. اما درونش آشوبی به پا بود.

هشت سال… هشت سال زمان کمی نبود برای نابود کردن آن باند شش نفره…

امشب بالاخره تمام میشد. قربانی آخرش خودش با پای خودش در تله‌اش می‌افتاد.

صدای تک بوق ماشینی از پشت درهای بسته‌ی سوله به گوش رسید. با دستورش درهای سوله گشوده شد.

همانا هم چراغ تمام ماشین‌های پارک شده در محوطه روشن و سد تاریکی را شکست.

ماشين وسط محوطه ایستاد.

به ثانیه نکشید که صدای فریاد سلیم در فضا طنین انداز شد.

_کجاست؟ اون حروم لقمه قاتل کجاست؟

بدون اینکه میلیمتری از جایش تکان بخورد دست به سینه به او نگاه دوخت.

از حرص خوردن آن گفتار پیر عجیب لذت می‌برد.

_بابا آروم باش.

نیشخندی روی لبش شکل گرفت. چه شبی بود امشب، پسر پدر را دو دستی تقدیمش می‌کرد.

سلیم بی شک قبل از مردنش دیوانه می‌شد.

_هاکان پسر اون کجاست؟

گردن کج کرد و با همان نیشخند غلیظش خیره او شد و گفت: مورات نمی‌خوای باباتو با گورکن آشنا کنی؟

مورات دست روی شانه‌ی پدرش گذاشت و با دست دیگرش به هاکان اشاره کرد و لب زد: این تو و اینم قاتل جونت گورکن.

چهره‌ی سکته زده و دهان باز مانده سلیم جوری بود که نتوانست خودش را کنترل کند. و قهقه وار زد زیر خنده…

محافظش نگران به او چشم دوخت.

اولین بار بود که می‌دید در این هشت سال می‌خندد آن هم قهقه وار….

قهقه‌ای جنون وار که پشتش تمام خشم و درد این سال‌ها را فریاد می‌زد.

قهقه‌اش اما با فریاد سلیم ادغام و کمی بعد قطع شد.

-احمقا مگه من مسخره‌ي شماهام! کجاست اون قا…

با اشاره ای هاکان قبل از اینکه او به خودش بیاید اسیر چند مرد بزرگ جثه شد …

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید