منوی دسته بندی
دانلود رمان مشکلات تلخ بدون میم بصورت PDF از نسترن اکبریان

دانلود رمان مشکلات تلخ بدون میم بصورت PDF از نسترن اکبریان

دانلود رمان مشکلات تلخ بدون میم بصورت PDF از نسترن اکبریان

نام رمان: مشکلات تلخ بدون میم

نویسنده: نسترن اکبریان

ژانر: عاشقانه -پلیسی – طنز

تعداد صفحه: 487

خلاصه دانلود رمان مشکلات تلخ بدون میم:

شاید اگه اونشب بیرون نمیرفتم و اون تصادف و اون پسر مرموز چشم آبی جلوی راهم نمیومد هیچ کدوم از اینا اتفاق نمی افتاد… زندگیم توی همون شب دفن شد و از صبحش با زندگی غریبه بودم، نه اینکه نمیتونستم زندگی کنم نه! فقط دیگه هیچ چیز منو به اون خنده های الکی مسخره که نشون از زدن خوشی زیر دلم بود نمینداخت، هیچ چیز و هیچ کس جز همون پسر چشم آبی!

به همان سادگی که اگر میم را از مشکلات پاک کنیم، مشکلات تبدیل به شکلات می شود، اگر یه سری میم های زندگی رو نادیده گرفت  زندگی مزه خوش شکلات میده…

رمان های دیگر این نویسنده:

دانلود رمان بارش آفتاب 

رمان استیصال

رمان مخمور شب

دانلود رمان باجه موذی گریا

رمان تیر 

بخشی از  دانلود رمان مشکلات تلخ بدون میم:

تو جلد پارمیس شجاع دروباز کردم با صدای بلند گفتم :

– تو دیگه کدوم خری هستی؟ نکنه دزدی؟ هیچ غلطی نمیتونی بکنی من نامزدم همین دورو اطرافه! زنگ میزنم بیاد نفلت کنه. حالا هم راهو باز کنید تا نزدم لهتون کنم!

مرده اول با تعجب نگاهم کرد بعد محکم تر زد به شیشه و گفت:

– اینقدر حرف نزن بیا بیرون.

میرفتم؟ نمیرفتم؟ بلاخره که چی… مرگ یه بار شیون یه بار! من که میدونستم راه نجاتی ندارم حداقل تا به زور نبردنم خودم برم.

درو با شتاب باز کردم که خورد توی زانوی مرده و با یه جیغ زنونه بلند عقب پرید. دستمو روی دهنم گذاشتم تا خندم نگیره. آخه نره خر تو با این قد و قواره و قیافه وحشیت جیغ زدنت دیگه چیه؟

به صورتش که نگاه کردم جیغش یادم افتاد و دندون هامو روی هم فشار دادم تا نخندم بهش. یکم زانوش رو تکون داد و با صاف کردن سرش گفت:

– چه خبرته؟ یواش!

خدایی تن صدا به این کلفتی و جیغ… مقاومتم رو از دست دادم و با صدایی که از شدت کنترل خنده میلرزید گفتم:

– مرد گنده تو با این تیپ مافیایی و صدا کلفتت چرا جیغ میزنی خب جدیتمو از دست دادم؟

 بدون اینکه حرفی بزنه آستینم و گرفت که گفتم باز هم ترسم برگشت و اینبار با صدایی که از ترس به لکنت افتاده بود گفتم:

– هوی عوضی… دستم شکست! آی آی آی، ول کن! دستم… رزل پست فطرت؛ مامانت یادت نداده دست رو دختر بلند نکنی؟ اونم من که پوستم حساسه… الان جای انگشتات میوفته رو مچم دزد ناکس! اصلا تو دیگه چه دزدی هستی؟ پس کو دستمال سفیدت؟

عین چی داشتم زر میزدم…. اصن دستمو نگرفته بود فقط داشت استینم رو میکشید منم از ترس فقط چشمامو بسته بودم و دهنمو باز کرده بودم یه ریز چرت و پرت میگفتم که یهو مرده زد زیر خنده!

خدایا منو بکش که اینقدر دلقک خلقم کردی حتی ادم دزدا هم بهم میخندن!

منو به سمت ونی که ازش پیاده شده بود میکشید که همون موقع یکی دیگه از ون پیاده شد… اونم داشت میخندید.

وا چرا اینقدر صدای خنده آشنا بود؟ خیلی خیلی آشما میخندید! وقتی اومد نزدیک تر، تازه تونستم ببینمش. یعنی داشتم پس می افتادم. با ترس و حیرت و تعجب تقریبا با جیغ گفتم:

– امید؟!

همینجور مثل بز داشتم نگاهش میکردم که به ریش های بلند شدش دستی کشید و به حرف اومد:

–  گوشم کر شد دلقک کوچولو. چرا جیغ میکشی؟

یعنی رسما کرک و پرم ریخته بود. با دهن باز و صدایی که از تعجت تحلیل رفته بود گفتم:

– مگه تو کانادا نیستی؟

بازم به ریش هاش دست کشید و خیلی ریلکش گفت:

 – خیلی آروم باش.  اینجا امن نیست، با ماشینت دنیال ما بیاد تا برات همه چیزو بگم.

الان چیشده بود دقیقا؟ خواب میدیدم یا مرده بودم؟ امید مگه نرفته بود کانادا؟

 الان با این سر و وضع رسمی و ریش های بلند شده با این دم و دستگاه ها ون و این چیزا، واقعا رو به روی من بود؟

خدایا اخر دیدی عقلمو از دست دادم؟ تو بیداری دارم خواب میبینم حتما!

با درد شدیدی که توی بازوم پخش شد جیغ کوتاهی زدم و به امید که بازومو نیشگون گرفته بود نگاه کردم. خندید و گفت:

– اینم اثبات اینکه خواب نیستی. زودباش بیا تا به کشتنمون ندادی بریم فضول خانم. کل سوالات رو جواب  میدم.

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید