منوی دسته بندی
دانلود رمان میراث هوس به قلم مهین عبدی با لینک مستقیم

دانلود رمان میراث هوس به قلم مهین عبدی با لینک مستقیم

دانلود رمان میراث هوس به قلم مهین عبدی با لینک مستقیم

رمان میراث هوس نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : ۷۸۵

خلاصه رمان میراث هوس:

دانلود رمان میراث هوس… تصمیمم را گرفته بودم! کنارش ایستادم و به او نگاه کردم. انگشتانم دستانش، را لمس کردند و صورتم را به او نزدیک کردم. بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع، که فهمیدم این پسر با کسی ارتباط داشته که …! باورش نداشتم این حقیقت تلخ را اما… حالا من هم مثل خودشان بازی می‌کردم! -فکر نمی‌کردم ارتباط با تو انقدر از نزدیک خوب باشه انقدر نزدیک و دور از اون تماسای تصویری و چت‌هامون! تکانی خورد و دست روی دست‌هایم گذاشت …

پیشنهاد ما بعد از دانلود رمان میراث هوس

دانلود رمان گناه نامدار به قلم فرشته تات شهدوست با لینک مستقیم

دانلود رمان طالع آغشته به خون به قلم مهلا حامدی با لینک مستقیم

دانلود رمان غرور و آبرو به قلم لیانا دیاکو با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان میراث هوس

ماندانا هم به جمع دو نفره ی من و یگانه پیوست. کیف دستی ام را از رگال برداشت..

-بگیر اینو کمند گوشی، کیف پولت و یک سری وسایل دیگه‌ت رو از پذیرایی جمع کردم گذاشتم روی میز عسلی..

اگه انقدر مطمئنی که. فرزین می‌آد سراغت پس معطلی فقط کار رو خراب می‌کنه ولی من هنوزم میگم برنمی‌گرده!

کیف را گرفته و پوزخندی زدم و باز هم مطمئن گفتم: برمی‌گرده!

ماندانا و یگانه نگاهی به یکدیگر انداخته و من از اتاق بیرون زدم…

این خانه را با وسایلش اجاره کرده. بودم و خودم کمی دیگر وسایل خریداری. کرده بودم که جمع کردن شان چندان دردسری برایم نداشت.

گوشی کیف پول و هر چه که بود را، داخل کیف دستی ام ریختم.

دو ساعتی طول کشید تا یگانه و ماندانا توانستند تمام وسایل را جمع و جور کنند و ماشینی گیر بیاورند برای تخلیه از این خانه!!

طبق قراردادم با صاحب خانه حالا خانه آماده‌ی تحویل به او بود و من بایستی فردا ظهر کلیدها را تحویلش می‌دادم و مبلغ پیش پول را پس می‌گرفتم.

منی که در این مدت مدام در رفت و آمد بودم هم به این خانه و هم خانه‌ی پدری!

-کمند پاشو دیگه! وانتی هم وسایل و بار زد. فقط خواهشا زود ردشون کن بره که. مامانمم سوال پیچم کنه من یکی که نمیتونم زیاد دووم بیارم!!

همینجوری هم همین یک ذره وسایل و با هزار بدبختی میخوام بچپونم تو انباری خونه مون!!

نگاه از خانه گرفت و سمت در خانه قدم برداشتم. کلیدها میان انگشتانم پیچ و تاب می‌خورد.

-نهایت دو روز بمونه بعدش می‌دم سمساری، یا چه می‌دونم میگم بذار جلوی در ببان بیرن!!

نگاه هاج و واجش را احساس می‌کردم و .کمی بعد هم لحن مبهوتش را …

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید