دانلود رمان نهلان به قلم زهرا ارجمندنیا با لینک مستقیم
رمان نهلان نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۱۹۲۹
خلاصه رمان :
دانلود رمان نهلان… نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان می باشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را میگذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می کند، تا اینکه ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها، به مرور همه چیز تغییر داده و… تابان زنی است که روزگار پذیرای مسئولیت های سنگینی کرده است! مسئولیت هایی که به دوش کشیدنشان راحت نیست اما تابان قوی تر و سر سخت تر از این حرفاست!
برترین رمان های عاشقانه اجتماعی سال 1403 در سایت شایسته:
دانلود رمان میرآباد به قلم نصیبه رمضانی با لینک مستقیم
دانلود رمان دوئل دل به قلم مدیا خجسته با لینک مستقیم
دانلود رمان صلت به قلم سحر مرادی با لینک مستقیم
بخشی از دانلود رمان نهلان
پروازش نیمه شب بود، وقتی رسیده بود به آبادان… آن حجم دلتنگی را باور هم نمی کرد.
این شهر، نخل هایش، رودهایش و خاکش…
هویتی بودند که توی کشور ثروتمند عربی، بین آن شکوه و جلال هم دلش پر می کشید برایش.
ماشینش در پارکینگ فرودگاه بود. وقتی پشت فرمان نشست، می دانست با همه ی خستگی هایش قصد رفتن به خانه را ندارد.
روزهای ابتدایی خرداد ماه بود و گرمای شبانه ی آبادان تنش را خیس عرق کرده بود.
ماشین را راه انداخت توی خیابان ها شهر شب زنده دارش در نیمه شب هم باشکوه به نظر می رسید. به قدر کافی که توی شهر چرخ زد،
در یک لحظه به خودش آمد و دید که ایستاده جلوی آپارتمان آشنایی که پرده های حریرش تکان می خورند و خبر از باز بودن پنجره هایش می دهند.
از همان جا، نشسته پشت فرمان خیره بود به پنجره های ساختمان!
چراغ آشپزخانه روشن بود حدس زد که در حال درس خواندن باشد.
دوست داشت پیاده شود برود و زنگ در را بزند و وقتی او با چهره ای شوکه در را باز می کرد،
بغلش کند و زیر گوشش بگوید دلم برایت تنگ شده دخترک سنگدل!
بعد هم دم عمیقی از تلفیق عطر تنش با عطر همیشگی آدامسی اش بگیرد و بعد روزها بغض، درد و عذاب… غرق آرامشش شود.
خیالش اما زیادی خام بود. چیزی به طلوع آفتاب نمانده بود که چراغ آشپزخانه هم خاموش شد و او با چشمانی سنگین و دلگیر اما دلتنگ دوباره حرکت کرد.
بار سنگینی قلبش زیر آسمان این شهر کم تر شده بود.
اذان صبح را تازه از رادیوی ماشینش می شنید که رسید به آرامستان.
دلش می خواست قبل از رفتن به خانه اوحد را ببیند… حرف های زیادی با هم داشتند.
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید