دانلود رمان هر مردی که میخواهم مال من باشد به قلم ریچل گیبسون با لینک مستقیم
رمان هر مردی که میخواهم مال من باشد نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، خارجی
تعداد صفحات : ۵۹۴
خلاصه رمان هر مردی که میخواهم مال من باشد :
دانلود رمان هر مردی که میخواهم مال من باشد… اتفاقی که در وگاس افتاد همیشه فقط به آنجا ختم نمیشود. پاییز هیون برای گذراندن تعطیلاتش در وگاس یک لیست داشت که شامل دیدن نمایش و رفتن به شهربازی بود و اصلاً فکرش را نمیکرد که درحالی که با یک عوضی جذاب مثل سملکلر ازدواج کرده است از خواب بیدار شود.از همان لحظهای که نگاهش به او افتاده بود،سم مثل یک تکه دسر خوشمزه به او نگاه کرده بود و از آنجاییکه پاییز معمولاً دختر مسئولیتپذیری بود…
پیشنهادی از شایسته بخوانید:
دانلود رمان تمساح خونی یک آکواریوم را بلعید به قلم نگار_ق با لینک مستقیم
دانلود رمان دیواری به ضخامت سکوت به قلم بهار محمدی با لینک مستقیم
قسمتی از دانلود رمان هر مردی که میخواهم مال من باشد
نزدیک ظهر بود که پاییز یک جین و تیشرت سفید به تن کرد، موهایش را اتو مو کشید و آن ها ابریشمی و درخشان شدند.
یک مقدار ریمل و رژ لب زد. و بله، دلیل این که سعی کرد ظاهرش را قابل قبول کند این بود که سم زنگ زده بود و گفته بود که ظهر کانر را به خانه می رساند.
نه او قصد نداشت با این کارها سم را تحت تأثیر قرار دهد، چون در هر حال می دانست که نمی تواند.
ولی دلش نمی خواست وقتی در را باز می کند خسته و ترسناک به نظر برسد، چون معمولاً شنبه ها قیافه اش درهم و ترسناک میشد.
وقتی نیم ساعت از ساعت دوازده گذشت، پاییز از پنجره به بیرون نگاه کرد، وقتی ساعت یک شد پاییز شماره سم را گرفت،
ولی او جواب نداد و یک عالمه افکار وحشتناک به سر پایز سرازیر شد، از تصادف اتومبیل گرفته تا آدم ربایی و گروگان گیری.
هر زمانی که صدای یک ماشین را می شنید پیشانی اش را به پنجره میچسباند و به خیابان خیره میشد، ولی هر دفعه سم نبود، از شدت نگرانی زبانش بند آمده بود.
وقتی بالاخره ساعت یک ونیم، تراک بزرگ قرمز رنگ سم در مقابل خانه ایستاد، پاییز از خانه بیرون دوید.
پاییز ، درحالی که به سمت آنها می رفت پرسید: کجا بودید؟ و نگاهش در جستجوی کانر بود که در صندلی اتومبیل فرورفته بود.
وقتی نگاهش به پسرش افتاد تمام نگرانی و استرسش تبدیل به عصبانیت شد. سم پاهای بلندش را از تراک خارج کرد.
یک جفت کفش پیاده روی، یک جین با یک پلیور آبی تیره به تن داشت و طوری بود انگار بدون هیچ عجله ای آماده شده بود، انگارنه انگار که یک ساعت و نیم دیر کرده است…
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید