منوی دسته بندی
دانلود رمان هم‌ قبیله به قلم زهرا ولی بهاروند با لینک مستقیم

دانلود رمان هم‌ قبیله به قلم زهرا ولی بهاروند با لینک مستقیم

دانلود رمان هم‌ قبیله به قلم زهرا ولی بهاروند با لینک مستقیم

رمان هم‌ قبیله نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات : ۱۷۸۲

خلاصه رمان هم قبیله:

دانلود رمان هم‌ قبیله… «آسمان» معلم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، به طور اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود. در آنجا، دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ پسرک شیرینی‌فروش به نام «میراث». دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ای زنان پایتخت گره می‌زند و این داستان، دختر قصه را به صحنه‌ای می‌رساند که بوی خون می‌دهد و عطر عود…

پیشنهاد ما بعد از دانلود رمان هم قبیله:

دانلود رمان آقای پینوشه به قلم آزیتا خیری با لینک مستقیم

دانلود رمان روزهای مسموم به قلم هاله نژاد صاحبی با لینک مستقیم

دانلود رمان رد پای برف به قلم سمیرا ایرتوند با لینک مستقیم

هشدار:  دانلود رمان هم‌ قبیله برای افراد زیر ۱۶ سال مناسب نیست.

قسمتی از دانلود رمان هم‌ قبیله

– برای امشب برنامه داری، دیگه؟

روشن پرونده‌ای را که جلو دستش بود باز کرد و نگاهی به اسم مراجع انداخت. با بی‌حوصلگی و حواس‌پرتی به آسمان، که پشت خط بود، گفت: امشب؟ چه خبره مگه؟

آسمان لبش را گزید و تشر زد: روشن!

روشن که حسابی غرق جزییات پرونده شده بود، پیشانی‌اش را با سرانگشت خاراند و گفت: حسابی درگیرم. تو هم زودتر بگو چه خبره.

آسمان در اتاقش را بست تا تابان صدایش را نشنود و با صدای آرامی توی گوشی پچ زد:

– سالگرد ازدواجتونه. عطا بهم گفت از شیرینی‌فروشی کیک بخرم، خودشم زودتر میاد تا سورپرایزت کنه.

روشن پلک‌هایش را روی هم فشرد، پرونده را رها کرد و پوفی کلافه کشید: وای، یادم رفته بود.

آسمان کتاب شعر حافظ را از قفسه بیرون کشید. بی‌آن‌که دقتی در کارهایش داشته باشد، کتاب را ورق زد و خطاب به روشن گفت: عطا همیشه از تو عاشق‌تر بود.

روشن با عذاب وجدان از روی صندلی بلند شد، دوری توی اتاق زد و پرسید: به نظرت اگه الان از مطب بیرون بزنم وقت میشه براش هدیه بگیرم؟

آسمان ورق زدن را متوقف کرد و روی صفحه‌ای مکث کرد. مصراع اول را با لبخند خواند و گفت: فقط کافیه بخوای خوشحالش کنی.

روشن دستپاچه کیف و موبایلش را برداشت و به سمت در خروجی گام برداشت.

– یه کم معطلش کنید. منم خودم رو می‌رسونم.

آسمان “باشه”ای زیر لب زمزمه کرد و تماس را قطع کرد. نگاهش روی شعر حافظ ماند.

ظهر، بعد از تمام شدن کارش، عطا تماس گرفته و خواهش کرده بود که از شیرینی‌فروشی محبوب آن روزهایشان، یعنی شیرینی‌فروشی “میراث”، کیکی بخرد و به خانه بیاورد.

از روزی که دانمارکی‌ها را گرفته و میان دانش‌آموزان و دفتر مدیریت پخش کرده بود، دیگر میراث را ندیده بود.

حالا درخواست عطا و سالگرد ازدواجشان، بهانه‌ای شده بود تا او مردی را ببیند که هرگز مال او نبود و قرار هم نبود هرگز سهم او باشد…

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

اگر به دنبال رمانی عاشقانه و سرشار از تعلیق هستید، هم‌قبیله می‌تواند شما را تا انتهای داستان همراه خود بکشاند. این رمان داستان زندگی آسمان، معلم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی به‌طور اتفاقی وارد شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه می‌شود و با نگاه سبزرنگ «میراث»، پسر شیرینی‌فروش، مواجه می‌شود. این برخورد ساده، جرقه‌ای برای آغاز ماجرایی پیچیده و رازآلود می‌شود که زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ای زنان پایتخت پیوند می‌زند.

رمان هم‌قبیله با فضای پر رمز و راز و گره‌های داستانی متعدد، مخاطب را به دنیایی از هیجان و کشف حقایق تاریک می‌برد. اگر می‌خواهید از این داستان پرتعلیق و عاشقانه لذت ببرید و از سرنوشت آسمان و رازهای قتل‌های زنجیره‌ای پرده بردارید، پیشنهاد می‌کنم نسخه کامل این رمان را از سایت شایسته دانلود کنید. برای دسترسی سریع به این داستان جذاب، همین حالا به سایت شایسته مراجعه کنید و با دانلود رمان هم‌قبیله به دنیای راز و عشق قدم بگذارید.

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید