دانلود رمان واهی به قلم زهرا ثقفی با لینک مستقیم
رمان واهی نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۹۹۴
خلاصه رمان :
دانلود رمان واهی… سوفیا زن جوان و مستقلیه که با پسرش زندگی میکنه. هشت سال پیش زمانی که قرار بوده سوفیا و همسرش از ایران برن، چند ساعت مونده به پرواز خیلی ناگهانی همسر سوفیا ناپدید میشه بدون اینکه بدونه زنش بارداره. حالا بعد از گذشت هشت سال، پیمان، همسر سابق سوفیا برمیگرده و خیلی اتفاقی دوباره سر راه سوفیا قرار میگیره. یه مردی که دیگه شوهر سوفیا نیست، اما پدر پسرشه، پسری که هیچ وقت پدرش رو ندیده اما حالا قراره ورق برگرده…
پیشنهادی:
قسمتی از دانلود رمان واهی
با حس حرکت چیزی روی صورتم، بدون اینکه چشم باز کنم، دستم را زیر دماغم می کشم و سرم را روی پشتی مبل واهي را جابه جا می کنم.
صدای خنده ی ریزی را کنار گوشم می شنوم و دوباره چیزی زیر دماغم قلقلکم می دهد.
با خستگی لای پلک هایم را باز می کنم. با دیدن فرزان که ریشه ی شالم را در دست دارد و به دماغم نزدیک می کند، خواب از سرم می پرد و گوشه ی لبم زاویه می گیرد.
بدون اینکه چشمانم را کامل باز کنم، دستم را دور کمرش می اندازم و او را محکم به خودم میچسبانم.
خنده اش با صدای بلند آزاد می شود و می پرسد: _بیدار بودی؟
سرم را بلند می کنم. صاف مینشینم و موهایش را میبوسم. _بیدار که نبودم، یه بچه ی شیطون بیدارم کرد.
خودش را از حصار دستانم آزاد می کند. روی پایم مینشیند و نگاهم می کند. نگاهم از لباس کثیفش می گذرد و به شلوارک خاکی اش می افتد. _من که بیدارت نکردم، موش بود. داشت میرفت تو دماغت.
دستم را روی گردن خشک شده ام میکشم و آرام میخندم . _آره، یه موش خوشمزه که خیلی شبیه تو بود.
گردنم درد گرفته است و این نتیجه ی چرت کوتاهم روی مبل است. یادم نیست کی ناهار خوردم و کی به پذیرایی آمدم، اصلا یادم نیست چه شد که خوابم برد، اما یادم هست برای کمک کردن به مادری و عمه خانم دست دست کردم…
نگاهم را بین لیوان چای سرد شده ی روی میز و ساعت دیواری می چرخانم و از فرزان می پرسم: کی اومدی؟
از روی پایم بلند می شود و با دو، به سمت در می رود. همین الان. عمه خانم گفت بیام صدات کنم. گفت که بگم منیر بی بی سی رفت… حالا بیا…