منوی دسته بندی
دانلود رمان تو یه اتفاق خوبی به قلم سیده مهری هاشمی با لینک مستقیم

دانلود رمان تو یه اتفاق خوبی به قلم سیده مهری هاشمی با لینک مستقیم

دانلود رمان تو یه اتفاق خوبی به قلم سیده مهری هاشمی با لینک مستقیم

رمان تو یه اتفاق خوبی نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 5859

خلاصه رمان تو یه اتفاق خوبی:

دانلود رمان تو یه اتفاق خوبی… سپاسِ نیکزاد یکی از بزرگ ترین شرکت‌های واردات و صادراتِ میوه تو کشور رو داره، اون یه آدمِ خوش گذرونه و از ازدواج فراری، همه‌ی زندگیش به کار کردن و خرج کردن واسه تفریحاتش گذشته و یه زندگیِ رو روال داره تا این که متنِ وصیت نامه‌ی پدرش توسطِ عموش بهش اطلاع داده می‌شه…

و اون می‌فهمه که در واقع هیچی نداره و اگه قراره اموالی که از پدرش بهش رسیده به نامش بشه باید حتماً ازدواج کنه و مجبور می‌شه به عموش دروغ بگه که ازدواج کرده اما نمی‌دونه عموش که خارج از کشوره واسه دیدنِ همسرش به ایران میاد…

پیشنهادی از ما:

دانلود رمان تاراج به قلم شفیقه مشعوفی با لینک مستقیم

دانلود رمان گلاویژ به قلم شبنم کرمی با لینک مستقیم

دانلود رمان الهه شرقی به قلم رویا خسرونجردی با لینک مستقیم

قسمتی از رمان تو یه اتفاق خوبی

باز بدونِ اطلاع من برنامه ریخته، میخوام گوشی رو  بردارم و از خجالتش در بیام که صدای بعدی باعث میشه تو جام میخکوب بشم.

سلام پسرم، کارهام ردیف شد تا دو هفته دیگه پیشتم و مشتاقِ دیدارِ عروسم، فعلاً رو صندلی آوار میشم و سرم رو تو دست هام میگیرم،

لعنت بهت مهرشاد، گندی زدی که هیچ جوره نمیتونم درستش کنم، واقعاً چرا به حرفش گوش کردم من که میدونستم این کار اشتباهه؟!

پوفی میکشم و گوشی رو از جیبِ جینِ مشکیم بیرون میارم و اول یه مسیج واسه کتی میفرستم.

کلافه از رانندگیِ تو ترافیک که همیشه بیش تر از  تایمی که قراره واسه رسیدن به مقصد تلف بشه وقتم رو میگیره کلید رو تو در میچرخونم و وارد میشم…

همون دمِ در سوئیچ و موبایل رو روی میزِ کوچیکِ کنارِ در پرت میکنم و کُتم رو با خشم از تنم بیرون میکشم

و روی صندلی میندازمش، مستقیم سمتِ آشپزخونه میرم و درِ یخچال رو باز میکنم و بطریِ آب رو بیرون میکشم و سمتِ دهنم میبرم..

یه نفس بطری رو سر میکشم، نفسِ عمیقم رو با صدا بیرون میدم و سمتِ تلفن میرم، پیغام گیرش رو روشن میکنم و صداها یکی یکی تو گوشم میپیچه.

پیامی رو سِندش میکنم و مهرشاد رو میگیرم، بوقِ اول جواب میده و مثلِ همیشه از همه چیز شکایت داره. لعنت بهت سپاس، شاپوری مغزمو خورد.

شرکتو بسپار دستِ امیر پاشو بیا ببینم چه خاکی تو سرم بریزم. چی شده دوباره؟

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید