منوی دسته بندی
دانلود رمان زخمی سنت به قلم هاله نژاد صاحبی با لینک مستقیم

دانلود رمان زخمی سنت به قلم هاله نژاد صاحبی با لینک مستقیم

دانلود رمان زخمی سنت به قلم هاله نژاد صاحبی با لینک مستقیم

رمان زخمی سنت نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات : ۱۰۶۰

خلاصه رمان :

دانلود رمان زخمی سنت… پشت در اتاق نشست و زانو‌هایش را در آغوش گرفت. به حدی سرگیجه داشت که گمان می‌کرد کره زمین از جو خارج شده و دیگر چیزی به نام جاذبه وجود ندارد. پلک‌های خشک و خسته‌اش را روی هم فشرد و سرش را به در چوبی اتاقش تکیه داد. تن همیشه سردش، از همیشه سردتر بود و معده گرسنه‌اش شدیدا می‌سوخت. اما ذره‌ای برایش اهمیت نداشت. آنقدر در این مدت درد روحی کشیده بود که دیگر دردجسم،برایش شوخی بیش نبود.آب تلخ دهانش را بلعید و گوش سپردبه گفتگوی مردانی که..

پیشنهادی

دانلود رمان مرد قانون (جلد اول) به قلم T_L_Swan با لینک مستقیم

دانلود رمان اوتای به قلم اکرم حسین زاده با لینک مستقیم

دانلود رمان سازی که صدایش تویی به قلم هنگامه امیدی با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان زخمی سنت

گلاب را روی سنگ قبر ریخت و با دست مشغول شستشوی سنگ سردش شد.

سپس دست سرد و لرزانش را روی نام حک شده گذاشت و آرام لب زد: سلام مرد مهربون من… سلام میثاقم.

اشک هایش پشت سر هم روی گونه هایش چکیدند. پری بی معرفتت اومده…

اما اینبار برای خداحافظی. خم شد و روی نامش را بوسه زد.

میگن اونایی که میرن پیش خدا، دلشون پیش عزیزاشون میمونه و حواسشون بهشون هست… میگن جسمشون زیر خاکه اما روحشون پیش خانواده…

مکثی کرد و با هق هق ادامه داد: اگه حواست بهم هست میخوام بگم شرمندتم مرد مهربونم… اگه حواست بهم هست میخوام بگم ببخشید شوهرم… پری بی معرفتت و حلال کن.

بی توجه به خاکی شدن چادر مشکی اش، روی سنگ قبر جنین وار دراز کشید و در خودش جمع شد.

میگه صوریه و نهایت چند هفته طول می کشه، اما من از ثانیه به ثانیه ی این چند هفته متنفرم.

از اسمی که متعلق به پریچهره اما میاد توی شناسنامه من… از اسمی که متعلق به توعه اما میره توی شناسنامه اون…

هر هرچیزی که منو به غیر تو وصل کنه… از واژه النکاح و سنتی.. از همشون نفرت دارم میثاق!

اما چه کنم که روی پیشونیم نوشته بدبخت! نوشته سیاه بخت! پری سیاه بختت مجبوره… محبوره که تن بده به بد! بین بد و بدتر تقدیرش!

بوسه دیگری روی سنگ زد و نشست.

_ دارم جوری میرم که دیگه سایه مم توی این شهر دیده یه جوری که همه یادشون بره یه روزی، یه پریماهی توی این شهر نفس می کشیده… اما زندگی نمی کرده.

میرم که دیگه بر نگردم میثاق ! که دل بکنم از تعصبات غلطشون…

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید