منوی دسته بندی
دانلود رمان آواز قو به قلم سیمای با لینک مستقیم

دانلود رمان آواز قو به قلم سیمای با لینک مستقیم

دانلود رمان آواز قو به قلم سیمای با لینک مستقیم

رمان آواز قو نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، انتقامی

دانلود رمان عاشقانه

تعداد صفحات : ۹۲۶

خلاصه رمان آواز قو:

 من سیاوش مجدم، مردی که ثروتش زبان زد هر کسیه. برادرم توی خونه ای که قرار بود با عشقش اونجا زندگی کنه خودشو دار زد. بخاطر خیانت اون دختر نتونست دووم بیاره و قسمتش خاک شد… اما من برای انتقام اون دخترو پیدا کردم و به همونجایی بردم که تنها کسم خودشو دار زده بود. بهش دست درازی کردم و شکنجش دادم اما بعد فهمیدم…

رمان های پیشنهادی ما:

دانلود رمان وسوسه شیرین به قلم کورا ریلی با لینک مستقیم

دانلود رمان سدم به قلم کیوان عزیزی با لینک مستقیم

دانلود رمان ستیز به قلم کوثر شاهینی فر با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان آواز قو

امروز دومین سالگرد مامان بود، از حاج خانم اجازه گرفتم و سر خاک مامان رفتم.

یه شیشه گلاب و یه بسته خرما گرفتم سر قبرش. با رسیدن به سر قبرش سنگ خاک گرفتشو با گلاب شستم و بسته خرمارو روش گذاشتم.

بدون توجه به کثیف شدن لباسام کنارش روی زمین نشستم. سرمو روی سنگ قبرش گذاشتم و سر دردو دلم باز شد..

مامان رفتی و نگفتی من توی این دنیا تنهایی چکار کنم. مامان اینقدر دلم گرفته که نگو کاش بودیو می تونستم سرمو روی پات بزارم و یه دل سیر گریه کنم اینقدر دلم گرفته که امروز اگر حاج خانم هم اجازه نمی داد میومدم پیشت.

ولی خیلی بدی دختر یکی یدونتو ول کردی به امان خدا و رفتی.

نیم ساعتی با مامان حرف زدم و با خداحافظی از مامان بلند شدمو خاک لباسمو تکوندم و به سمت خونه حاج خانم رفتم.

الان احتمالا درسا از خواب بلند شده بود و خونه رو روی سرش گذاشته بود. یه دربست گرفتم و به خونه حاج خانم رفتم.

با زدن زنگ آیفون تصویری در بازشد و وارد خونه شدم. از حیاط سرسبز خونه گذشتم و وارد ساختمان شدم.

درسا بغل حاج خانم بود و طبق معمول بهانه می گرفت و منو می خواست.

با دیدنم با نق نق خودشو به سمتم کشید. از بغل حاج خانم گرفتمش.

سلام حاج خانم شرمنده دیر شد یکم با مامان دردو دل کردم زمان از دستم رفت.

خوب کردی مادر توهم خیلی وقت بود بیرون نرفته بودی کاش یه سرم به پدرت میزدی.

حاج خانم دلت خوشه اون بجز منقل و تریاکش مگه کس دیگه ای رو میشناسه شرط میبندم اصلا یادش رفته دختری به اسم ستاره داره..

_مادر خدا خیرت بده اون کتری هم بزار یه چایی بخوریم هر دومون خسته ایم.

با گفتن چشم در سارو روی صندلی مخصوصش گذاشتم و سمت کتری رفتم.

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید