منوی دسته بندی
دانلود رمان این من بی تو به قلم حدیثه ورمز با لینک مستقیم

دانلود رمان این من بی تو به قلم حدیثه ورمز با لینک مستقیم

دانلود رمان این من بی تو به قلم حدیثه ورمز با لینک مستقیم

رمان این من بی تو از حدیثه ورمز نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، معمایی

تعداد صفحات : ۵۳۳۹

خلاصه رمان :

دانلود رمان این من بی تو… موتور سوار غیرتی و و خشنی که سر شرط‌ بندی دست روی دختر ممنوعه‌ی اوس اسد میذاره. دختر همسایه‌‌ی شیطون که خیلی وقته دلش برای آقا مهراب پس ناخلف حاج فیضی پیش نماز مسجد محل رفته اما با برگشتن ورق و قتلی که اوس اسد باعثشه همه چیز بهم می خوره… عشق ممنوعه مهراب و ترمه با ورود محمد ابراهیم پسر بزرگ تر حاج فیضی کم رنگتر میشه چرا که محمد ابراهیم هم مثل برادرش عاشق ترمه‌س و فرشته نجات اوس اسد از اعدام…

پیشنهادی شایسته:

دانلود رمان تاریکی شهرت به قلم صدیقه مرادی با لینک مستقیم

دانلود رمان کد آبی به قلم مهدیه افشار با لینک مستقیم

دانلود رمان زیر ایوان ماه به قلم ف.صفایی‌فرد با لینک مستقیم

قسمتی از داستان رمان این من بی تو

بازدمم را با صدا بیرون دادم و با حرص پا در کوچه پس کوچه های ممنوعه گذاشتم.

گذرگاه های تنگ و باریکی که روز عادی لات و لوت هایش دمار از روزگار بقیه در می‌آوردند و حالا در خلوتی صبحگاهی ممکن بود هزاران بلا سرم بیاوردند.

با دیدنش مقابل مدرسه کج خندی روی لب هایم جا خوش کرد و نامحسوس نفس حبس شده ام را رها کردم.

اگر آن سوت های پی در پی مرد رکابی پوش را نشنیده می گرفتم خطری تهدیدم نکرده بود.

چشم به راهم مانده بود و شک نداشتم ده باری مسیر را رفته و آمده. عصبی کردنش می ارزید به دیر رسیدنم؟

با گازی که به موتورش داد، خیلی سریع جواب دادم نمی ارزید…

– نگفتم برگرد خونه؟ گفت و از موتور پیاده شد با عجله و عصبی… شاید هم بدتر و بیشتر.

با این که نیم ساعت از زنگ مدرسه گذشته بود اما برای پرت کردن حواسش لب جنباندم: دیرم میشه بعداً حرف می زنیم.

همزمان با پیچش انگشتانش دور بازویم غرشش مو به تنم سیخ کرد. با بد کسی دیوانه بازی در می آوردم.

_از این کوچه ها که نیومدی؟

بی آن که رد اشاره اش را دنبال کنم سر تکان دادم. -میانبر زدم بخاطر تو دیرم شد.

مانده بودم آن لحظه بلبل زبانی ام از کجا می آمد وقتی آشکارا زیر دستش می لرزیدم.

_گفتم برگرد خونه، منو نگاه کن توله با توام. صدایش بلند شده بود.

دست پاچه همزمان با نگاهم دستم را نیز روی بازویش گذاشتم: – تو کوچه ایم مهراب.

بی توجه به اطراف از بین دندان هایش غرید: قبلا گفته بودم دَرِمَحَلِه جای ناموس من نیست؟

اولین قطره ی اشک از چشمانم بیرون زد.

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید