منوی دسته بندی
دانلود رمان حربه ی احساس به قلم کیمیا وارثی با لینک مستقیم

دانلود رمان حربه ی احساس به قلم کیمیا وارثی با لینک مستقیم

دانلود رمان حربه ی احساس به قلم کیمیا وارثی با لینک مستقیم

رمان حربه ی احساس نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، معمایی، جنایی

تعداد صفحات : ۵۲۴

خلاصه رمان حربه احساس:

دانلود رمان حربه ی احساس… دختری ۲۳ساله به اسم رها که کمی متفاوت‌تر از سایر دخترهای دیگست، تظاهر می کند بی‌ احساس است اما برعکس، کوهی از احساسات است! اما از بخت بدش تنهاست، پدر رها یه عملی معتاده که زنش را موقع دعوا به قتل می‌رساند و از آن به بعد رهای ۱۸ساله را مدام کتک می‌زند، رها تا جایی که می تواند تحمل می‌ کند اما زمانی که پدرش قصد سو استفاده از او را دارد، از خونه فرار می کند! تک و تنها و آواره می چرخد، تا اینکه کسی پیدایش می کند، یک زن، مثل یه ناجی نجاتش می دهد اما…

بعد از رمان حربه احساس از دیگر رمان های شایسته بخوانید:

دانلود رمان درناز به قلم غزاله جعفری با لینک مستقیم

دانلود رمان درد داشت لبخندت به قلم دل آرا دشت بهشت با لینک مستقیم

دانلود رمان بوی موهایت چند به قلم آذین بانو با لینک مستقیم

بخشی از دانلود رمان حربه ی احساس

(رها) بی حال از دست شویی اومدم بیرون نفس گرفتم و با قدم های آهسته رفتم سمت تراس تا هوا بخورم.

روی نرده ها خم شدم و پیشونیم رو چسبوندم به نرده ی خنک هوای تازه ی صبح باعث شد حالم به کم بهتر بشه.

دیگه داشتم کلافه می شدم از این حال بد خیلی بروز ندادم جلوی بقیه؛

اما انگار سامیار خیلی تیزه و فهمید یه طوریم هست و من رو برد بیمارستان دکتر گفت آزمایش بدم و  حدس هم میزد به خاطر فشارمه؛

چون تو کودکیم به دلیل بیماری هایی که داشتم بدنم ضعیفه و به قول صوف هم از بس زخمی شدم دیگه سیستم دفاعیم کلاً نابود شده.
خیلی دلم می خواست به روی سام بیارم که این حال بد چند روز هم به خاطر اونه؛ چون تقصیر اون بود که اینطور فشارم افتاده؛

اما باز عصبی میشد و مخصوصاً اینکه امروز یه مهمون کاری هم داره، نمیدونم طرف کیه؛

اما خیلی تأکید داشت روی شراکتش با باند سام و سامیار هم اون رو دعوت کرد اینجا تا باهم صحبت کنن.

نمی دونم اصرار مانی برای چیه که می گفت من و آنید هم تو گفت وگوشون باشیم و آنید هم از خدا خواسته قبول کرد و من هم کلاً برگ درخت!

احتمالاً مهمون کاریشون تا نیم ساعت دیگه میرسه و من هم فقط دلم میخواد بخوابم؛ اما باید می رفتم پایین. میتونستم نرم؛ اما ممکن بود سامیار دلخور بشه.

با سرگیجه ی ناگهانی ای که گرفتم به نرده چنگ زدم و سرم
رو چسبیدم.

زیر لبی ناله ای کردم و نفسم رو فوت کردم بیرون. صاف ایستادم که در اتاق سام باز شد و…

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید