منوی دسته بندی
دانلود رمان آرام بغل بگیر مرا به قلم ریحانه کیامری با لینک مستقیم

دانلود رمان آرام بغل بگیر مرا به قلم ریحانه کیامری با لینک مستقیم

دانلود رمان آرام بغل بگیر مرا به قلم ریحانه کیامری با لینک مستقیم

رمان آرام بغل بگیر مرا نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات : 866

خلاصه رمان :

دانلود رمان آرام بغل بگیر مرا… این رمان روایت زندگی یک زن به نام سارا است که بعد از فوت همسرش حمید،به شدت از طرف خانواده شوهرش بخاطر پول بیمه و خونه ایی که قبلا شوهرش به نامش زده تحت فشار قرار میگیره.از طرفی سارا تو شرکتی کار میکنه که با خواهر رئیس شرکت(بهزاد) رابطه نزدیکی داره اما بعد از یک سفر کاری با بهزاد بهش تهمت دزدی میزننو و…

رمان های عاشقانه و انتقامی جدید سایت شایسته:

دانلود رمان یار باش به قلم شقایق عفراوی با لینک مستقیم

دانلود رمان لهیب به قلم سحر ورزمن با لینک مستقیم

دانلود رمان هر مردی که میخواهم مال من باشد به قلم ریچل گیبسون با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان آرام بغل بگیر مرا

مثل هر روز به زور از خواب بیدارشدم. کمی روی تختم نشستم و به قاب عکس دو نفرهایی که روی دیوار رو به رو نصب شده، خیره شدم. یک آه پر سوز از عمق جانم کشیدم و آروم زمزمه کردم: _آخ که نبودنت چقدر سخت میشه بعضی وقتا، کاش زندگمون توهمون عکس فریز میشد. امروز از اون روزاییه که خیلی دلتنگتم. ولی بعد با فکر به این موضوع که حرف زدن با عکس دردی رو دوا نمی کنه با رخوت از تخت پایین اومدم. پاهام که از تخت آویزون شد به دنبال دمپایی هام گشتم.

و به امید اینکه بدون خم شدن پیداشون کنم چشم هام رو برای چند ثانیه بستم. به محض پیدا کردن دمپایی هام پوشیدمشون. از جا بلند شدم و به قصد ترک اتاق کردن به سمت در رفتم. قبل از اینکه مبدأ گرم و نرمم رو به مقصد دستشویی ترک کنم برگشتم و نیم نگاه دیگه ای به قاب عکس انداختم. اشک های سمجم رو که قصد ریختن داشتند به زور مهار کردم و راه مقصد رو در پیش گرفتم. پشت سرم در رو آهسته بستم، دستم رو روی درگذاشتم و تقریبا نالیدم: بهترین خاطراتمون تو این اتاق رقم خورد. الان کجایی؟

می بینی منو؟ دلتنگیامو چی؟ دستم از روی چوب سرد و بی روح سر خورد و کنارم سقوط کرد. همچنان بی رمق از پذیرایی گذشتم تا وارد سالن کوچک خونه شدم. دری که درست سمت راست نزدیک در ورودی قرار داره رو باز کردم و داخل دستشویی شدم. در آینه نگاهی به صورت سفید و رنگ پریده ام انداختم که صبح ها حسابی بی روح میشه. دستی به موهای مشکی تازه رنگ شده ام انداختم و با خودم گفتم: _خوبه باز چشم و ابروم مشکیه وگرنه با این رنگ پوستم، بی آرایش، شبیه روم می شدم…

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید