منوی دسته بندی
دانلود رمان چاو چاو به قلم سروناز روحی با لینک مستقیم

دانلود رمان چاو چاو به قلم سروناز روحی با لینک مستقیم

دانلود رمان چاو چاو به قلم سروناز روحی با لینک مستقیم

رمان چاو چاو نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات : ۲۴۸۴

خلاصه رمان :

دانلود رمان چاو چاو… چاوچاو روایت دختری به اسم آلا پاشا است که در صدد یافتن اعتماد به نفس و خودسازیست او تصمیم دارد کارخانه ای که یک سال گذشته متروک مانده و افتتاح نشده را دوباره راه اندازی کند، در این میان، ناچار است از هُلدینگ مشکات کمک بگیرد. تاجرینی که بیش از 50 سال قدمت دارند و نبض بازار به دست آن هاست، اما هیچکس حاضر به همکاری با آلا نمی شود، در میان سنگ اندازی های خانواده و اصرارشان به ازدواج آلا پاشا، یک نفر آلا را همراهی می کند، آلا از او نمی هراسد ولی اعتماد هم نمی کند…

رمان های برتر سایت شایسته:

دانلود رمان تولد لوکا به قلم لیانا دیاکو با لینک مستقیم

دانلود رمان جاوید در من به قلم هانیه وطن خواه با لینک مستقیم

دانلود رمان خانم جذاب به قلم یسنا یاسر با لینک مستقیم

 از داستان رمان چاو چاو باهم بخوانیم:

از روی قبرها رد می شدم و هر قبر اسمش را می خواندم.

نمی دانم این چه زخمی بود که خودم با دست های خودم به تن و پیکرم می زدم…

روی قدم صد به هق هق افتادم. نام یکی از متوفاهای زیر خاک آرش بود.

ده قدم دیگر جلو رفتم، کم کم کاج قد بلند را می دیدم ولی هیچ سایه و ردی از بها نبود…

قدم های بعدی را تند تر برداشتم. هوا گرم بود ولی من می لرزیدم اشک هایم را پاک کردم…

نور گوشی کماکان جلوی پایم را روشن می کرد…

دیگر به اسم حک شده روی قبرها کاری نداشتم…

روی قدم صد و هفتاد بودم که نمی دانم چه چیزی مچ پایم را گرفت و با صورت روی زمین افتادم و صدای فریادم به آسمان رفت.

پیشانی ام محکم به یک سنگ برخورد کرده بود و میان لبهایم می سوخت، صدای قدم های یک نفر را شنیدم.

جسارت باز کردن چشمانم را نداشتم، قدم ها به من نزدیک شد و تنها ناله کردم: نه…. نه…

یک نفر من را از پشت گرفت و بالا کشید جیغ زدم و او محکم گفت: آلا… آلا… عزیزم منم بها… آروم باش… خوبی؟ چشماتو باز کن ! چیزی نیست منم…

نگهم داشته بود بازوهایم در دستانش بود و من چشمانم را از ترس بسته بودم!

جرات باز کردنش را نداشتم. نمی خواستم چیزی ببینم.

در آن تاریکی مطلق فرو رفته بودم… صدایم در نمی آمد.
تنم یخ کرده بود و به نظر می رسید شناورم… روی زمین نبودم. در آسمان هم نبودم.

شاید روی یک تار مو بودم، همان اندازه ترس از پاره شدنش داشتم…

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید