منوی دسته بندی
دانلود رمان من زاده ی پاییزم به قلم صفورا اندیشمند با لینک مستقیم

دانلود رمان من زاده ی پاییزم به قلم صفورا اندیشمند با لینک مستقیم

دانلود رمان من زاده ی پاییزم به قلم صفورا اندیشمند با لینک مستقیم

رمان من زاده ی پاییزم نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، معمایی، همخونه ای

تعداد صفحات : ۵۰۲۶

خلاصه رمان من زاده پاییزم:

دانلود رمان من زاده ی پاییزم… همه چیز از یک داستان ساده بچگانه شروع شد‌! دختری که در تنهایی ها با سرگردی سی و چند ساله احساس همدردی کرد و وارد زندگی اش شد تا هم دردِ نبودن عشقش را فراموش کند و هم برای سرگرد، درد دست درازی و مرگ همسرش را تسکین بخشد. اما دست تقدیر و سرنوشت چرخید و چرخید و چرخید تا این دو را، که از دو نسل متفاوت‌ و بااختلاف سنی زیاد بودند وارد رابطه های ممنوعه کند.

پیشنهاد ما جهت دانلود رمان:

دانلود رمان رسم دلتنگی به قلم فاطمه سالاری با لینک مستقیم

دانلود رمان قبول میکنم به قلم مهدیه مومنی با لینک مستقیم

دانلود رمان تب آغوش سرد به قلم طاهره نیرومند با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان من زاده ی پاییزم

روی تختش نشستم و اتاق را از نظر گذراندم. وسایل ورزشی اش ، گیتارش، میز تحریر و کتاب هایش… و کمدش.

کنجکاو به سمت کمدش رفتم و در را باز کردم .لباس هایش مرتب و منظم در کمد چیده شده بود و کفش هایش طبقه پایین کمد منظم و مرتب کنار هم جفت شده و بود.

ادکلن روی میزش را بوییدم. بویی تلخ و مسخ کننده.یعنی همیشه این عطرها را می زد؟ من که نمی دانستم! تا حالا از نزدیک با او برخورد نکرده بودم.

اما ساناز حتما دانست. یعنی ساناز تا حالا به این اتاق آمده بود؟ کمد لباسش را دیده بود؟ ادکلنش را بو کرده بود؟ عکسش را تماشا کرده بود؟

ناگهان در باز شد. وای خدای من! قلبم توی دهنم آمد. همانطور مسخ شده وسط اتاق ایستاده بودم. عجب غلطی کردم وارد این اتاق شدم. حالا چه کنم؟ کجا قایم شوم؟

خودش بود. وارد اتاقش شد. هنوز مرا ندیده بود. چقدر نزدیک بود.تا کنون اینقدر به من نزدیک نشده بود. از همان فاصله همان بوی عطر تلخ را احساس کردم.

سرش را بلند کرد و منِ مسخ شده و خشک شده در وسط اتاق را دید. چشم های میشی درشتش را درشت تر کرد و خیره و باتعجب نگاهم کرد. آب دهانم را فرو بردم. لال شده بودم.

پاهایم توان حرکت نداشتند. آن چشمان درشت را تنگ کرد. در را پشت سرش بست و به سمتم گام برداشت. این حجم از حضورش را بر نمی تافتم. قلبم به شدت در سینه ام می کوبید. قلبم داشت خود کشی می کرد.

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید