🌺دانلود رمان در سایه جنون به قلم فاطمه یوسفی با لینک مستقیم🌺
🌺رمان در سایه جنون نسخه کامل رایگان🌺
🌺موضوع رمان : عاشقانه، معمایی، پلیسی🌺
🌺تعداد صفحات : 2496🌺
🌺خلاصه رمان در سایه جنون:🌺
دانلود رمان در سایه جنون… نازنین دختری از خانوادهای معمولی که طی همکاری با پلیس وادار میشه تا به زندگی پارسا، پسری از خانوادهای ثروتمند و پر رمز و راز وارد بشه، غافل از اینکه تمام این اتفاقات هر چقدر برای نازنین حکم بازی داره برای پارسا جدیه تا جایی که….
🌺پیشنهاد ما بعد از دانلود رمان در سایه جنون🌺
دانلود رمان زرخرید به قلم بانوی بارانی با لینک مستقیم
دانلود رمان زعم زرد به قلم زهرا زنده دلان با لینک مستقیم
دانلود رمان دو ماه و چند روز به قلم Min Sin با لینک مستقیم
🌺قسمتی از دانلود رمان در سایه جنون🌺
با کلید در خانه را باز کردم و وارد شدم، چند قدم که جلوتر رفتم بوی قرمه سبزی در مشامم پیچید…زیر لب غریدم:
-اه لعنت به این شانس، آخه قرمه ی سبزی هم شد غذا این ایرانیا چی دیدن تو این غذای سبز مسخره که دست از سرش بر نمیدارن؟!!
از حرصم به آشپزخانه چشم غرهای رفتم و در اتاقم را با شدت باز کردم
با صدای در، نیما دو متر به هوا پرید و دوباره سر تخت نشست… با وحشت گفت:
-بابا دختر خوب یه اِهِنی یه اوهونی، در طویلست مگه اینطوری باز می کنی؟! چشم هایم از تعجب گرد شد. نیماااا. ردیف دندان هایش را به نمایش گذاشت و قیافه اش را مظلوم کرد.
-آجی گلم!!
کیفم را از همان جلوی در پرت کردم توی سرش که صدای آخ گفتنش بلند شد…
سعی کردم جلوی خنده ام را بگیرم و با اخم و عصبانیت ساختگی توپیدم:
کوفت، حقته، مگه تو خودت اتاق نداری که همش اینجا ولویی؟!.
برو سر درس و مشقت، مامان کجاست؟ -مشق چیه خواهر من؟ من یه سال پشت کنکور موندم که بهم بگن برو سر مشقت؟ چه می دونم خونه زری خانم، سبزی پاک می کنن! ای کاش ییک پیدا می شد و به مامان می گفت لااقل در طول روز دو ساعت در خانه خودش بماند… یک روز خانه زری خانم، روز بعد صغری خانم، روز دیگر کبری خانم! با تاسف جواب نیما را دادم: -چه افتخار هم..
می کنه که یه سال پشت کنکور مونده، پاشو برو درست رو بخون، یعنی اگر امسال هم قبول نشیمن می دونم و تو!
-آقاااا من اصلا نمی خواام قبول شم، من دوست دارم برم دانشکده افسری…
با حرص و از میان دندان های چفت شده ام گفتم: -نیما هر غلطی می خوای بکن، فعلا پاشو برو از اتاق من بیرون می خوام لباسام رو عوض کنم… -واااای باز این ننه غرغرو اومد تو خونه این غرغر هاش شروع شد، خدایا این چه خواهریه نصیب من شده؟ دستش را گرفتم و از روی تخت به پایین کشاندمش
.همانطور که به سمت بیرون هولش می دادم گفتمو:
-برو تو اتاق خودت و دیگه هم نبینم که اینجایی…
🌺با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش🌺
🌺اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید🌺