منوی دسته بندی
دانلود رمان تخت طاووس به قلم عاطفه منجزی با لینک مستقیم

دانلود رمان تخت طاووس به قلم عاطفه منجزی با لینک مستقیم

دانلود رمان تخت طاووس به قلم عاطفه منجزی با لینک مستقیم

رمان تخت طاووس نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، معمایی

تعداد صفحات : ۲۰۰۲

خلاصه رمان تخت طاووس :

دانلود رمان تخت طاووس… با تخریب خانه کلنگی قدیمی خانه کهنه ساخت مجاورش هم فرو می‌ریزد. این حادثه آغاز تقابل بین لیا و همسایه مرموز و جذابش می‌شود.

پیشنهاد ما بعد از دانلود رمان تخت طاووس

دانلود رمان میراث هوس به قلم مهین عبدی با لینک مستقیم

دانلود رمان گناه نامدار به قلم فرشته تات شهدوست با لینک مستقیم

دانلود رمان طالع آغشته به خون به قلم مهلا حامدی با لینک مستقیم

قسمتی از رمان تخت طاووس

مطمئن نبودم واقعا کاری برایم بکند، بنابراین همین که از اتاق بیرون رفت، بی آن که چشم از در بگیرم،

با احتیاط پتو را کنار زدم و پاهایم را زمین گذاشتم و پاو رچین خودم را رساندم به در اتاق و سرکی به راهرو کشیدم.

می‌خواستم از فرصت استفاده کنم و شکایتم را از همین لحظه استارت بزنم، اما توی راهرو کسی را ندیدم و  از آن افسر آگاهی خبری ن بود که نبود!!

در اتاق را بستم و متعجب تکیه دادم به در “پس این مأمور سمج کجا ول کرده رفته؟!!

لحظاتی نگذشته مجدد در را باز کردم و سرکی به بیرون کشیدم، دل داشت دلم را می‌خورد، به نظرم یک دیدار ساده با مادرم، این همه موش و گربه بازی نداشت و دلم گواهی می‌داد یک چیزی این وسط مشکوک است.

با دیدن سکوت و خلوتی راهرو، تصمیم  آخرم را گرفتم و قدم از در بیرون گذاشتم می‌خواستم بروم سمت انتهای راهرو و از پله های پشتی یک طبقه ای جا به جا شوم، بلکه پرستارهای ایستگاه طبقه‌ی بالاتر یا پایین تر شناسایی ام نکنند و پاسخ درست و درمانی راجع به بیماری که از صبح  در این بیمارستان بستری شده بود، به من بدهند.

هنوز چند قدمی پیشتر نرفته بودم که سر و کله‌ی ناجی افسانه ای صبحمان از پیچ راهرو پیدا شد. یکه‌ی سختی خوردم “جل الخالق، این چرا همیشه سر بزنگاه مثل جن ظاهر میشه؟!”

با دیدنم، قدم تند کرد سمتم و همین که به قدر کافی نزدیک شد با صدای کوتاهی که معلوم بود مراعات سکوت بیمارستان را می کند، پرسید: کجا تشریف می‌بردید خانم؟!

لحنش اینقدر محکم و با صلابت بود که ناخواسته شانه های م را صاف تر کردم و بی آن که چشم از صورتش بردارم به انتهای راهرو اشاره زدم:

چیزه… ملاقات… می‌خوام مامانم رو ببینم.

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید