دانلود رمان شاهزاده مافیا (جلد اول) مترجم بهار با لینک مستقیم
رمان شاهزاده مافیا (جلد اول) نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، مافیایی، راز آلود، هیجانی
تعداد صفحات : ۱۶۸۴
خلاصه رمان شاهزاده .مافیا:
دانلود رمان شاهزاده مافیا… تصور کن در خانوادهای متولد بشی که ریشههای عمیق مافیایی داره؛ پدرت دُن باشه و از تو انتظار داشته باشن که روزی جایگاهش رو بگیری، اما قلبت هیچ علاقهای به این مسیر نداشته باشه. حالا، تصور کن که توی یکی از مهمونیهای پر زرقوبرق مافیا، چشمت به دختری جوون و زیر سن قانونی میافته و عشق، مثل آذرخشی ناگهانی، قلبت رو نشونه میره. میخوای با قدرت و اعتباری که بهعنوان پرنس مافیایی داری، این دختر رو نجات بدی.
اما روسای مافیا برات شرطی میذارن: برای آزادی اون دختر، باید یکی از ما بشی. و حالا اینجایی، گرفتار دوراهی، وقتی باید برای نجات اون دختر، تمام زندگی و رویاهات رو در قمار بگذاری و وارد دنیای تاریک و پر از خون و خیانت مافیا بشی. اما آیا عشق، واقعا ارزش چنین فداکاری عظیمی رو داره؟
پیشنهاد ما بعد از دانلود رمان شاهزاده مافیا
دانلود رمان پادشاه خون به قلم لیانا دیاکو با لینک مستقیم
دانلود رمان مفت باز به قلم ماهور ابوالفتحی با لینک مستقیم
دانلود رمان غمزه های کشندهی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به قلم گلناز فرخ نیا با لینک مستقیم
قسمتی از دانلود رمان شاهزاده مافیا
وقتی به جاده فرعی توی صحرا، که منتهی می شد، به املاک فرانکی آنتونلی رسید، وینسنت سرعت ماشین رو کم کرد. وقتی به خونه رسیدند پیاده شدند، اما مائورا کنار ماشین موند.
وینسنت وارد ایوون شد و ضربه ای به در زد همین زمان، صدای جیغ بلندی هوا رو برید.
وینسنت چرخید، یه دختربچه لاغر رو دید که داره مستقیم سمت مائورا میدوه قدش تا زانو میرسید و به اندازه ی یه خلال دندون لاغر بود، موهاش مثل کلاف بافته شده بود. شبیه یه موش فاضلاب به نظر می رسید پر از کثیفی.
اون دختر، کاملا آگاهانه اون مسیر رو می رفت، بدون اینکه سرعتش رو کم کنه محکم به مائورا خورد.
از ضربه ی برخورد مائورا تلوتلو خورد و اون دختربچه هم از پشت افتاد روی زمین. وقتی سد انسانی روبه روش رو دید، دماغ کوچولوی کثیفش جمع شد.
«کوچولو، چقدر کثیفی» مائورا گفت. دختربچه به خودش نگاه کرد. «کجام؟»
مائورا زانو زد و خندید: «همه جات کثیفه.»
اون روز فقط سی دقیقه طول کشید که وینسنت کارش رو انجام بده، اما همون نیم ساعت همه چیز رو عوض کرد. اون دختر توی زندگیش رسوخ کرد، همه چیز رو از این رو به اون رو کرد.
با اصرار مائورا، وینسنت یک هفته بعد درباره ی اون دختر پرس وجو کرد اما فرانکی گفت که اون برای فروش نیست.
مهم نبود چقدر پول پیشنهاد می داد، اون مرد زیر بار نمی رفت!
وینسنت امیدوار بود که مائورا بیخیال بشه، اما این دختر همه فکرش رو به خودش مشغول کرده بود. وینسنت توی پوسته ی ندیده گرفتن خودش فرو رفت، بی توجه شد.
اون یه مرد صریح و تند و تیز بود، اما همسرش، کل زندگیش رو با نقاب پنهان کاری گذرونده بود.
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید