منوی دسته بندی
دانلود رمان پادشاه خون به قلم لیانا دیاکو با لینک مستقیم

دانلود رمان پادشاه خون به قلم لیانا دیاکو با لینک مستقیم

دانلود رمان پادشاه خون به قلم لیانا دیاکو با لینک مستقیم

رمان پادشاه خون نسخه کامل رایگان

موضوع رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : ۷۷۷

خلاصه رمان پادشاه خون:

دانلود رمان پادشاه خون… “غزل” به مچ های سیاه و کبودم نگاه می‌کنم و باز هم سعی می‌کنم که بغضم رو عقب بزنم و روی کارم تمرکز کنم. لباس هام رو درست می‌کنم و می‌خوام تبلت ثبت سفارش رو بردارم که فرشته وارد کانتر میشه و با لبخندی گرم میاد جلو و بغلم می‌کنه، “تولدت مبارک غزل خوشگلم.” ازم فاصله می‌گیره و با یک نگاه به صورتم می‌فهمه که چه خبره. صورت گرد و بامزه اش میره تو هم و میاد جلو، “نگو که دوباره با اون عوضی دعوا کردی.”

رمان پیشنهادی ما بعد از دانلود رمان پادشاه خون

دانلود رمان مفت باز به قلم ماهور ابوالفتحی با لینک مستقیم

دانلود رمان غمزه‌ های کشنده‌ی رنگ‌ ها دقایقی قبل از مرگ به قلم گلناز فرخ نیا با لینک مستقیم

دانلود رمان اغنا به قلم زاهده بیاتی (#نیلا) با لینک مستقیم

قسمتی از دانلود رمان پادشاه خون

“نوح” پاتریک عکس‌هایی رو از تونی که دختر پنج ساله اش آنتونیا رو در آغوش گرفته می‌ذاره روی میزم.

دختر بچه ای که موهای بلوند مادرش رو به ارث برده اما ته چهره اش میشه تونی رو هم دید. همینطور که عکس ها رو ورق میزنم میگم:

مهد کودکش رو مدام زیر نظر داشته باش سعی کن یه راهی پیدا کنی با یکی از معلم ها دوست بشی و ازش اطلاعات بگیری.

-چی تو فکرته؟!

عکس‌ها رو می‌ندازم کنار و به پشتی صندلی تکیه میدم.

-شاید تونی برونی موفق شده باشه خودش و همسرش رو از چشم عالم و آدم مخفی کنه.

اما دخترش چه بخواد و چه نخواد باید هر روز سر یه ساعت مشخص از خونه بره بیرون، یه جای مشخص بره و با یه عده آدم مشخص در ارتباط باشه.

همه‌ی این روتین‌های مشخص بزگترین نقطه ضعف برونیه. همون جایی که ازش بهش ضربه می‌زنیم.

پاتریک کمی به حرفام فکر می‌کنه و در حالی که داره با تحسین نگاهم می‌کنه سری بالا و پایین می‌کنه:

“من ترتیبش رو میدم رئیس. هر اطلاعاتی که از اون مدرسه لازم داریم رو گیر میارم.”

به طرف پنجره‌ی قدی میرم و طبق عادتی که تازگی‌ها دچارش شدم چشمم دنبال غزل می‌گرده.

صدای پاتریک رو از پشت سرم می‌شنوم: چه خبر از شرط بندی؟!

همین طور که دارم به غزل که داره پشت کانتر نوشیدنی سرو می‌کنه نگاه می‌کنم قلبم از خشمی عجیب می‌سوزه.

-یه نفر دختره رو از بودن با من ترسونده!!

می‌چرخم و پاتریک رو می‌بینم که با ابرویی بالا رفته نگاهم می‌کنه.

-فقط یه نفر می‌تونه اینطور نترس باشه …!

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

این رمان صرفا جهت معرفی بوده و برای تهیه فایل به نشریه مربوط مراجعه کنید

به این رمان امتیاز دهید