دانلود رمان زندگی دانشجویی من
نام نویسنده: شقایق البوکرد
ژانر: ازدواج اجباری، طنز، کلکی
تعداد صفحه: 140
دانلود رمان زندگی دانشجویی من از شقایق البوکرد به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان
خلاصه دانلود رمان زندگی دانشجویی من:
این رمان راجب به دختری شیرازیِ که به سختی از پدرش اجازه میگیره و برای ادامه تحصیل راهی تهران میشه؛ در این بین مجبور به کار کردن میشه تا خرج تحصیلش رو بده و اتفاقاتی میافته که مجبور به ازدواج اجباری با یک آقای بسیار مغرور و خود خواه اما خوشگل میشه، دختر قصهی ما خیلی مهربونِ و البته خیلی شیطون و بازی گوش…
پیشنهاد ما:
دانلود رمان دنیای وارونه از نعیمه سلیمانی با لینک مستقیم PDF
بخشی از دانلود رمان زندگی دانشجویی من
بیصدا نگاهش میکردم تا شرطش روو بگه، آدم زورگویی بود؛ بلد بود تو چه شرایطی گیرم بندازِ خواستههاش رو ازم طلب بکنه. دوباره یه نیشخند زد و گفت:
– نه- نه یه شرط کمِ، برای اینکار طاقتفرسا، (نمایشی عرق پیشونیش رو پاک کرد) سهتا شرط دارم.
منم فوری گفتم:
– باشه قبولِ.
ترسیدم تعداد شرط ها رو زیاد بکنه. پشتم وایساد.
– شرط اول: فقط هیراد صدام میکنی از شمس گفتنهات متنفرم! نظرت چیه؟
گفتم:
– باشه.
همونطور که با گره ور میرفت:
– نشد دیگه، بگو هیراد چشم تا بشنوم!
از خجالت میخواستم ذوب بشم، واقعاً برام سخت بود، هیراد با یه غریبه برام فرق نداشت و من نمیتونستم راحت اِسمش رو خطاب کنم. منکر این نمیشم قلبم با یه ریتم دیگه براش میتپید ولی هرچی باشه هنوز فاصلههای زیادی بینمونِ و مهمتر از همه یک سد محکم به اسم ازدواج مدتدار. به هر جون کندنی بود گفتم:
– چشم، هیراد!
تشخیص صدای خندهاش سخت نبود، هرچند در تلاش بود من متوجه نشم. گره رو بازکرد، گفت:
– آ باریکلا، شرط دو اینِ؛ رک بگم حق این رو نداری اتاقت رو ازم جدا کنی.
وای! نه اصلاً نمیتونستم، من اصلاً نمیتونستم اینجوری باهاش کنار بیام. خیلی عصبی بودم، چنان سرخ شده بودم که با لبو فرق نمیکردم.
گرهها رو یکی- یکی باز کرد، و گفت:
برای شرط سوم باید بیشتر فکر کنم؛ بعداً شرط سومم رو میگم.
بعد صورتم رو سمت خودش چرخوند.
– ببینم شرط دوم رو قبول کردی یا نه؟
آروم گفتم:
– آره!
صورتم رو ول کرد و اخمهاش رو کشید تو هم، کمرم رو اَسیر کرد، تو گوشم گفت:
– هرکی جای تو بود الان هرکاری از دستش برمیاومد تا من رو اسیر خودش بکنه، نمیخوای برامناز بیای تا بلکه نیم نگاهی بهت کنم؟
با آرنجم هلش دادم عقب و گفتم:
– اما من هیچ علاقهای ندارم کسی رو که بهم هیچ حسی نداره زورکی مال خودم بکنم، درضمن من عزت نفس دارم، دختری نیستم که دنبال پسرها موس- موس کنم. تو فقط یه اسمی تو شناسنامهام و الا غیر چرا باید بهت دل ببندم؟ تو یه فرد زمانداری تو زندگیم همین رو بس، همون بهتر کلاً نگاهم هم نکنی آخه نگاهت جز بدبختی چیزی برای من نداره. حواست به چشمهات باشه حوالیِ حریم من نگرده! چون آتیش تنفرم رو شعلهورتر میکنه.
دوباره محکم من رو سمت خودش کشید.
– یه گره دیگه مونده، صبر کن بازش کنم! هی دختر تو با خودت چی فکر میکنی؟ نه که من چشم انتظار توجه توأم تا برات جون بدم، تو رو من خریدم؛ با پول عمل بابات و اون خونه که به اسمت زدم هرکاری دلم میخواد میتونم باهات بکنم تو زنمی، وظایفت رو که یادت نرفته؟ درضمن همچین مالی نیستی که بخوای جذبم کنی.
حالم از تحقیرهاش به هم میخورد. چقدر زورش زیاد بود! من رو به سینه پهنش چسبونده بود، حتی نمیتونستم یک اینچ جابهجا بشم . نمیدونم چطور گره آخر رو باز کرد و تموم شد. یکم خودم رو ازش فاصله دادم، خواستم سمت حمام قدم بردارم؛ سریع بلند شد و نشوندم روی صندلی میز توالت.
– امروز خیلی مهربون شدم، دلم میخواد گیرههات هم باز کنم.
مطیع نشستم…
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید