دانلود رمان دختر بد
سه تا دختر دبیرستانی که تو اردوی مدرسه گم میشن و اتفاقای زیادی براشون میوفته…
-من شرطبندی کردم با دوستام، جی پی اس روشن دارم، آمارم رو می گیرن… اگه امشب بمونم اینجا یه تومن گیرم میاد…
از چنین شرط مسخره ای، تعجب کردم و سر حرف باهاش اینطوری باز شد:
-یه تومن برای یه شب اینجا بودن؟ مگه چشه؟
نفس عمیق کشید و از کوله ی بزرگش پتوی نازکی بیرون کشید:
– اینجا شبا جن و پری داره، آدما نمی تونن بمونن…
یکباره دلم خالی شد و با هول اطراف رو از نظر گذروندم و صدام لرز گرفت:
-اونوقت باید تنهایی برم؟
بی خیال روی خاکا دراز کشید و پتو رو روی تنش انداخت و با خاموش کردن چراغ قوه اش، بی خیال گفت:
-یا میری یا هم تا صبح می مونی همین جا یه تومنو باهات نصف می کنم…
بی هوا و ملتمس بازوش رو گرفتم و درحالی که گوشم از صداهای اطراف پر شده بود، گفتم:
-تو رو خدا بریم، دو تومن بهت می دم منو ببر از اینجا…
خندید: اینقدر زندگی ات رو دوست داری؟
دوباره کشیدمش، بلند شد و نشست و باز لحنم همون بود:
-تو رو خدا بریم، به خاطر یه تومن اخه…
-یه تومن بهونه است، بحث ترسه…
-خب من می ترسم…
لحظه ای در سکوت بین مون طی شد و یکباره صدایی غرش مانند بین دروازه های خاکی پیچید و با ترس خودم رو به تنش چسبوندم و باز التماسش کردم:
– خواهش می کنم…
نفس پووف مانندی کشید و شروع به جمع کردن بند و بساطش کرد و گفت:
-بریم، جهنم ضرر… گفتم برای یه شب تفریح یه تومن کاسب بشما…
کمکش کردم تا پتوش رو جمع کنه و نق زدم: شرط بندی حرامه ها…
خندید و طعنه زد:
– عه؛ دست زدن به پسر مردم چی؟ نکنه نظر داری روم که اینجام جلوم سبز شدی؟
اگر شما نویسنده رمان هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید میتوانید درخواست حذف ارسال کنید.
[…] دانلود رمان دختر بد از نگین حبیبی بصورت PDF […]