دانلود رمان شیطان سیاه پوش از سایت نودهشتیا

دانلود رمان شیطان سیاه پوش از سایت نودهشتیا

مشخصات دانلود رمان شیطان سیاه پوش از نودهشتیا

📌 نام رمان: شیطان سیاه پوش

✍️ نویسنده: ناشناس

📚 ژانر: عاشقانه

📥 فرمت: PDF

📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپ‌تاپ، سیستم، آیفون

_______

خلاصه دانلود رمان وصله جان از نودهشتیا:

مدیسون دختر شاد و سرزنده ایه که در نیویورک زندگی میکنه، طراح لباس عروسه و یه دوست پسر داره که پزشک اطفاله. زندگی آروم و معمولی مدیسون با بازگشت دوست پسر سابق میلیونر و مشکی پوشش، چیس بلک، دچار چالش و تغییر میشه. چیس از مدیسون میخواد تا کمکش کنه آخرین آرزوی پدرش رو برآورده کنه و چند روزی، نقش نامزد تقلبیشو بازی کنه …

_____

برای مطالعه رمان‌های جدید نودهشتیا کلیک کنید:
رمان رز وحشی | shirin_s عضو هاگوارتز نودهشتیا
رمان ساندویچ با سُسِ خون اضافه | هانیه پروین عضو هاگوارتز نودهشتیا

_____

قسمتی از دانلود رمان شیطان سیاه پوش نودهشتیا:

دستانم را روی هم گذاشتم و متعجب بودم که چه چیزی باعث دیدار او شده است. از شش ماه پیش که از هم جدا شدیم خبری از او نداشتم. اما از سون، رئیسم، درباره زنانی شنیده بودم که چیس پس از جدایی ما به پنت هاوس خود آورده بود. رئیس من در همان ساختمان پر زرق و برق پارک خیابان چیس زندگی می کرد. ظاهر اً دومی خودش برای خواب گریه نکرده
بود.
” لطفا.” کلمه به طرز ناراحت کننده ای در دهانش پیچید، انگار از سنگریزه ساخته شده باشد. چیس بلک عادت نداشت چیزهایی را به خوبی این یک مسئله نسبت اً شخصی است. خوشحال می شوم که کل « . بخواهد». خیابان شما را مخاطب نداشته باشم کلیدهایم را در کلاچ کوچکم دنبال کردم و از پله ها بالا رفتم.

او هنوز روی پله اول بود و چشمانش پشتم را سوراخ کرده بود. یک بار او با هر چیزی جز سرما به من نگاه کرد و من کام لاً از آن مصون بودم. بدون توجه به التماس او در ورودی ساختمان را باز کردم. خنده دار است، من همیشه فکر می کردم که اخراج او به همان صورتی که او من را اخراج کرده بود، احساس خدایی می کرد. اما در حال حاضر، احساسات من در میان صدمه، عصبانیت و سردرگمی چرخید.

پیروزی در هیچ جا دیده نمی شد و شادی کیلومترها دورتر بود. تقریب اً از آستانه گذشته بودم که کلمات بعدی او مرا مکث کرد. دانلود رمان شیطان سیاه پوش
“خیلی ترسیدی که ده دقیقه از وقتت را به من بدهی؟” او به چالش کشید، پوزخندی که در صدایش مانند خنجر به پشت من بود. یخ زدم حالا من او را شناختم. سرد، حساب شده بازیگوش بی رحم. “اگر اینقدر از من دلگیر شده ای و اص لاً وسوسه نمی شوی که وقتی به طبقه بالا رفتیم زیر من
باشی، می توانی بعد از اینکه حرفم را زدم، نه، به وجود سعادتمند و بدون
تعقیب و گریز خود برگردی؟” ترسیده؟ فکر کرد من ترسیدم ؟ اگر در این مرحله بیشتر از جذابیت های او مصون می شدم، فعالانه از دیدن او پرت می کردم. چرخیدم، لبخندی مودبانه روی لبم نشست.
“خیلی خجالتی؟”
او به طرز وحشتناکی شبیه مردی بود که نمی خواست اینجا باشد. به هر حال او اینجا چه کار می کند؟ “پنج دقیقه انجام می شود، و شما بهتر رفتار کنید.” با کلاچ به او اشاره
کردم.
“از قلب من عبور کن و امیدوارم بمیرم.” با تمسخر دستی روی سینه اش گذاشت.». حداقل امیدهای ما همسو است
این باعث شد یک خنده از او بیرون بیاید. من به آپارتمانم در طبقه دوم فرار کردم و حوصله نداشتم به پشت سرم نگاه کنم و ببینم آیا او دنبالش می آید یا نه. سعی کردم دلایل حضور او در اینجا را بررسی کنم. 

______

برای دانلود جدیدترین رمان نودهشتیا کلیک کنید:
دانلود رمان بوسه با طعم زیتون از الهام سادات کاربر انجمن نودهشتیا
دانلود رمان ال تایلر از سارابهار کاربر انجمن نودهشتیا