علیسان پسر حاجی مغرور و عیاشی که وقتش و با دخترای دور و برش میگذرونه و برای به دست اوردن ازادی های بیشتر برخلاف میل بابا حاجیش از خونه زده بیرون، خانواده اش برای برگردوندنش کارای زیادی انجام میدن، مثل ترتیب دادن یه ازدواج اجباری…
نگاهم با تاپ کوتاه پارمیس حرکت می کنه. تاپش بالا می ره و پوست برنزه اش معلوم می شه. تاپ پایین می آد و چاک سینه اش توی دید قرار می گیره.
فکر کنم یکم چاق شده و پهلو آورده. باید رژیم غذاییش رو اصلاح و دوباره باشگاهش رو شروع کنه. باسن و پاهاش آب رفته، پوستش هم نیاز به سولاریوم داره! می ترسم لختش کنم و اپیلاسیون لازم هم باشه! واقعا برام عجیبه که چرا با
این وضع پیشم اومده، اون که از حساسیت های من خبر داره!
نگاهم رو از اندامش می گیرم، از این که مثلا داره با موهای لختش دلبری می کنه خوشم…