نام رمان: رقص پیچک ها
نویسنده رمان: زهرا ثقفی
ژانر رمان رقص پیچک ها: عاشقانه
تعداد صفحه ۳۶۶
این رمان یکی از رمان های عاشقانه نابی از داستان زندگی پریا و امیرعلی برایتان فراهم کرده است. ماجرایی سراسر دلبری و شیطنت از پریا و سرکشی ها و بیقراری های امیرعلی که …
جانا دختر شر و شیطون سرخوشی که توی یه گراند هتل بزرگ کار میکنه لامصب زبونش هم از بس درازه تشبیه رفیقاش به اتوبان تهران قم تشبیهش کردن حالا از شانسش در حالی که داره کار میکنه و میرقصه با آهنگ جوادی به صاحب جدید هتل که بسیارغ جدی و خشک هست برخورد میکنه و با چرخ سفارشات زیرش میگیره باید ببینیم که معین صاحب جدید هتل میتونه با زبون دراز جانا کنار بیاد یا دستور میده شبونه تو خواب خفش کنن…
نام رمان: بوسه بر گیسوی یار
نویسنده: شیرین نور نژاد
ژانر: عاشقانه
دو همسایه با دو دنیا و عقیده ی متفاوت! یک دختر امروزی و باکلاس که زندگیش نظم خاصی دارد و یک پسر لات و ناخلف که کفتربازی یکی از تفریحات اوست! امااا هردو به یک چیزی معتقد هستند، اینکه میتوانند آن یکی را به زانو دربیاروند!! و از خونه ای که حق خودشان میدانند فراری بدهند، سر کینه و لجبازی باهم ازدواج میکنند! هیچکدوم قصد کوتاه آمدن ندارند و هر راهی را امتحان میکنند تا طرف مقابل کم بیاورد اما …
رمان: در آغوش مهربانی
نویسنده: arameshgh20
ژانر: عاشقانه، طنز
موضوع: اربابی
تعداد صفحات: ۷۱۴
داستان در مورد دختری به نام روژانه که یه دختر شر و شیطون و در عین حال مهربونه… این دختر هیچوقت اجازه نمیده حقش پایمال بشه و اگه ببینه حق کسی رودارن به زور میگیرن از اون طرف هم دفاع میکنه… داستان از اونجا شروع میشه که پدر و مادر روژان فوت کردن و وکیل خونوادگی که دوست صمیمیه پدر روژان بود میاد در مورد رازی صحبت میکنه…
دختری معروف به عسل که داخل شمال زندگی میکنه دانشگاه تهران پذیرش میشه و با رها رفیقش یه خونه تجردی میگیرن تو تهران ، هر دو گمان میکنند خونه رو به رویی همیشه خالیه ، ولی بی خبر ازاینکه با آغاز دانشگاه خونه جلویی هم خونه مجردی پسرونه میشه و بی خبر از اینکه …
داستان زندگی دختری به نام نازنین که از پسرعموش ناعادلانه و به جبر عمو طلاق گرفته ولی عاشقانه ای آرام با آریان خمارچشم و زیبا شروع میشه، اما آریان عاشق و مهربان با قلبی سرشار از عشق و آماده برای یک زندگی رویایی شب عروسی ناگهان عقب میکشد و نازنین را قبول نمیکند
قسم به نام تو یادت نشد جدا از من گرفت دست تورا پس چرا خدا از من؟ چنان بسوی تو با سردویدماز سرشوق که روی برف نماندست ردپا از من
مقدمه
منم ان دختر از دیار غم منم ان کس که غم خورد وغم خوار بود
منم ،منم،منم ،تنها منم
تنها یاری رسان خود، منم
خدایا دوستش داشتم
چرا گرفتی دستش را از دست من؟ خدایا من هنوز دوستش دارم
برگردانش…
دانلود رمان شرکت عشق نودهشتیا