دانلود رمان کابوس افعی جلد اول از فاطمه سادات هاشمی نسب کامل از نودهشتیا
(✿)نام رمان: کابوس افعی جلد اول (✿)
(✿)نویسنده: فاطمه السادات هاشمی نسب (✿)
(✿)ژانر : فانتزی، معمایی، عاشقانه (✿)
(✿)خلاصه دانلود رمان کابوس افعی: (✿)
در جهان حومورا درون خاندانی اصیل زاده، حاصل ازدواج ملکه و پادشاه،
پرنسسی متولد شد. با تولد پرنسس درختها اقاقیا پژمرده گشته و برگ هایشان همچون بارانی از شهاب سنگ سقوط کردند،
حواصیل ها به همراهی پرستو ها کوچ کرده و خشکسالی همه جا را فرا گرفت، چشمه های آب مجدد در زمین فرو رفتند و از دید ها پنهان گشتند تا مبادا شاهد آن پرنسس باشند!
آن بود که با خیره شدن در دیدگاناش، هرکس را به عالم اموات راهی میکرد!
آن بود که نژاد بریل را سرافکنده و شرمسار کرد، به شایعات پر و بال تازهای داد تا آزتلان را باری دیگر متحول کند.
از وی انتظارات فراوانی داشتند. هرچند افسوس که او تنها قاتلی در جلد یک طفل معصوم بود!
سخن نویسنده رمان کابوس افعی:
سلام و درود بر خوانندگان عزیزم.
برای این رمان خیلی وقت گذاشتم و هشت ماه متوالی تایپش بی وقفه ادامه داشت. امیدوارم تونسته باشم براتون دلنشین و جذاب واقع بشه و ازش نهایت لذت رو ببرید. این رمان برام معنای خاصی داره، شاید بشه گفت از یه رمان برام فراتر رفتهو شخصیت ها واقعی شدن!
(برای ایجاد استانداردی جدید، تنها چیزی که کمی متفاوت باشد کافی نیست، بلکه نیاز به چیزی واقعا تازه است که به راستی قدرت تخیل مردم را تحت تاثیر قرار دهد.)
نکته:
· حتما به یاد داشته باشید که دفترچه لغات را در سرزمین حومورا بخوانید تا در صورت رو به رو شدن با حیوانات خطرناک دست و پایتان را گم نکنید!
به نام آنکه تخیل را آفرید.
(سوم شخص)
خدمه و سربازان همگی با فریاد و ترس از اتاقها و سالنهای قصر بیرون میآمدند و با گریه و نگرانی به همراه چاشنی ترس، دوان-دوان از دروازه شمالی قصر بیرون میرفتند تا جان خود را نجات بدهند.
گویی در آن لحظه به یاد نداشتند که ملکه و پادشاهی هم وجود دارند و در تالار اصلی در میان آن آتش سیاه گیر کردهاند و راه فراری ندارند.
پادشاه چشمهایش را به سختی گشود، پلک زد و به اطرافش نگاهی انداخت.
پادشاه کمی خود را تکان داد تا به ملکه که در یک متریاش بود برسد، اما با احساس سنگینی بسیاری که پاهایش را اسیر کرده بود، سرش را به عقب برگرداند تا مانع را ببیند. با دیدن آن شیء، نفس عمیقی کشید و بغضاش را قورت داد.
قصر با صدا های دلخراش خود لحظه به لحظه بیشتر در آن آتش سیاه میسوخت و به سوی نابودی قدم بر میداشت، پادشاه که گویی از نجات ناامید شده بود
اینبار فکرش به طرف پرنسس پر کشید، پاره تنش که سالها از او مواظبت کرد ولی اکنون گویی حماقت کرده و جانش را بیشتر به خطر انداخت. امیدوار بود اکنون در این آَشفته بازار جایش امن باشد و دست آن شیطان به او نرسد.
قطره اشکی از گوشه چشمهایش چکید. خواست چشمهایش را برای وداع از این قصر ببندد که با صدای جیغ بلندی که در گوشهایش پیچید، چشمهایشاش را مجدد گشود. وحشتزده از دیدن صاحب آن صدا سرش را بالا گرفت و به دختری که در میان آتش میدوید و به او نزدیک میشد، چشم دوخت.
– هایدرا برو! فرار کن، هایدرا فرار کن!
پادشاه از درد دست زخمیاش را روی قلباش نهاد و با خود زمزمه گویان گفت:
– چرا کسی نیست…
پادشاه آرام دست زخمیاش را با درد بسیار بالا آورد و بر گونه راست هایدرا نهاد. سپس زمزمه کرد:
– هایدرا فرار کن، اون اینجاست به خاطر تو اومده. باید بری، برو دخترم اینجا نمون…
پرنسس اما سریع سرش را به چپ و راست تکان داد و با گریه و هق-هق گفت:
– بابا بلند شو، شماهام باید بیاید من بدون شماها نمیرم. مامان…
هایدرا شتابان از جای خود برخاست و به سوی ملکه رفت، با لمس کردن صورت ملکه با دو دستش، پلکان ملکه تکان خوردند و لحظه ای بعد چشم گشود. مردمک هایش لرزش زیادی داشتند و خبر از بد بودن اوضاع می داد. ملکه با طمانینه ارام زمزمه کرد:
نودهشتیا یک کتابخانه مجازی برای دانلود بهترین رمان های عاشقانه ایرانی و خارجی بصورت pdf است.
در این سایت امکان دانلود رایگان تمامی رمان های جدید و قدیمی برایتان فراهم آمده است.
برای دسترسی به رمان های مورد علاقه تان در دسته بندی موجود سایت، بر دسته مورد علاقه خود را(مثلا رمان عاشقانه یا پلیسی یا...) کلیک کنید تا هزاران رمان در ژانر مورد نظرتان در اختیارتان قرار گیرد!
با نظرات خود از رمان های مورد علاقتان حمایت کنید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سایت اصلی نودهشتیا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
سلام میشه لطفا یک نفر به من جواب بده
انجمن پاک شده؟