دانلود رمان گناهکار
بر بستره ی غلیظ گناهان خود دست می کشم و با انگشت بر روی ان چنین مینویسم : گناهکار ، گناهکار ، گناهکارم من!
خدایا گناهکارم!
جز این واژه ای بر خود و اعمالم نتوانم گذارم ، چه کردم ! در این دنیای بزرگ بین ادم هایی که کم و بیش خود به آغوش گناهان من روی آوردند.
من کیستم! آیا تنها یک گناهکار! کسی که با ریا خوی گرفته بود ، با دروغ برادری می کرد ، با نیرنگ های فراوان این و آن را فریب می داد.
من آرشام ، کسی هستم که لقب گناهکار را روی خود گذاشتم ، آری تنها خود می دانم و خدایم!
من چه هستم ؟ به راستی من کیستم خدایا ؟ بنده ی خاطی تو ؟
من ارشام ، کسی که معنای اسمش به قدرت وجودش بهایی پرداخته ، من گناهکارم ، از خلاف و گناه ابایی ندارم چون این راه را خود انتخاب کردم…
پیشنهاد نودهشتیا جهت دانلود رمان:
بدون اینکه به اطرافم توجه داشته باشم، حرکت کردم. از آینه عقب رو نگاه کردم، زانوهاش رو بغل گرفته بود و سرشو انداخته بود پایین … لبخند زدم، لبخندم پر رنگ تر شد و کم کم تبدیل به قهقهه شد! خنده ای از روی حرص و خشم
به حد جنون عصبی بودم؛ هیچ وقت نمی خندیدم، فقط وقتی که از شکست دادن غرور و خرد کردن احساساتشون سرمست می شدم و اون وقت بود که با صدای بلند قهقهه می زدم! ولی مثل همیشه آروم آروم صدام پایین اومد تا جایی که آثار لبخند هم روی لبام نموند
نمی دونم این چه حسی بود که دقیقا بعد از اجرای نقشم بهم دست می داد … صدایی توی گوشم تکرار می شد که تو یک گناهکاری، ولی این پژواک رو دوست داشتم
آره، آرشام گناهکار بود! جنس مخالف برام یک جور وسیله ی سرگرمی بود … می گرفتمشون توی مشتم و هر وقت که می خواستم ولشون می کردم … اونا صرفا برام حکم اسباب بازی رو داشتن نه چیز دیگه … عاشقم می شدند، ولی عشقی تو کار من نبود
از توی آینه ی جلو به صورتم نگاه کردم؛ مثل همیشه یه اخم روی پیشونیم درست بین ابروهام نشسته بود … این اخم با من انس گرفته بود …