جانا دختر شر و شیطون سرخوشی که توی یه گراند هتل بزرگ کار میکنه لامصب زبونش هم از بس درازه تشبیه رفیقاش به اتوبان تهران قم تشبیهش کردن حالا از شانسش در حالی که داره کار میکنه و میرقصه با آهنگ جوادی به صاحب جدید هتل که بسیارغ جدی و خشک هست برخورد میکنه و با چرخ سفارشات زیرش میگیره باید ببینیم که معین صاحب جدید هتل میتونه با زبون دراز جانا کنار بیاد یا دستور میده شبونه تو خواب خفش کنن…
مهتاب توتموم مسیر داشت مغزم ومیخورد:
_باورم نمیشه چطوری تونستی موقع کار دیوونه بازی در بیاری؟
اعصاب ندار جواب دادم:
_بیخیال دیگه،
هندزفری تو گوشم بود جوگیر شدم
نفس عمیقی کشید:
_مامانت از بهترین کارمندای اینجاست،امیدوارم بخاطر گندی که تو زدی کارش و از دست نده
شونه بالا انداختم:
_فکر کنم کارش و از دست داد چون جناب رئیس فرمودن خانم رضایی بیان واسه تسویه!
زیر لب “لعنت”ی گفت و ادامه داد:
_بخاطر سهل انگاری تو مامانت باید از کار بیکار شه
جواب دادم:
_من که کف دستم وبو نکرده بودم این یارو همون رئیسیِ که همه ازش حرف میزنن،
من فقط چند روزه پام وتو این هتل وامونده گذاشتم
همزمان با ورود به رختکن کیفم واز تو کمدم برداشتم و ادامه دادم:
_این لباساروهم میبرم خونه میشورم فردا میارمشون
زیر لب باشه ای گفت و با قیافه گرفتش نگاهم کرد:
_بهت عادت کرده بودم،
کاش اینجوری نمیشد!
کیفم و رو شونه ام انداختم و مقابل آینه ایستادم و همزمان با کشیدن دستی به موهای خرمایی رنگم ومرتب کردن شالم جواب دادم:
_دنیا که به آخر نرسیده،
بازم همو میبینیم
لبخندش و از تو آینه نظاره کردم:
_ چه خوب که با این مسئله کنار اومدی
خنده ام گرفت:
_چیه نکنه توقع داشتی عین بچه ابتداییا بشینم گریه کنم؟
خندید:
_خوبه که ناراحت نیستی،
به بچه ها میسپرم تا خوب شدن مامانت یه شغل جدید براش پیدا کنیم
به سمتش چرخیدم:
_مامانم میگفت مهتاب از همه کارمندای این هتل بهتره باور نمیکردم.
[…] دانلود رمان رئیس همه مجنون تو از محیا داوودی بصورت PDF […]