دانلود رمان دو زن دو فرشته نودهشتیا

دانلود رمان دو زن دو فرشته نودهشتیا

(✿)رمان: #دو_زن_دو_فرشته(✿)

(✿)نویسنده: #فاطمه_درخشانی(✿)

(✿)ژانر: #عاشقانه(✿)

خلاصه رمان دو زن دو فرشته از نودهشتیا:

نسرین دختری روستایی، سر به هوایی است که فارغ از دور و اطراف خود غرق در دنیای خودش است! سحر دوست نسرین، عاشق و دلباخته ی داریوش پسر یکی از هم آبادی هایشان است، ولی داریوش که در ظاهر پسر سر به راهی نیست و در روستا هم ساکن نیست چشمش به دنبال ….

رمان پیسنهادی نودهشتیا:

دانلود رمان کافه کوچه نودهشتیا

دانلود رمان معجزه دستانت نودهشتیا

بخشی از دانلود رمان دو زن دو فرشته نودهشتیا:

وای نسرین دارم می‌میرم از ذوق، این دو سه روز که تعطیله، فکر کنم داریوش اینا بیان آبادی و این چند روز و بمونن. سرکی سمت پنجره‌ کلاس کشیدم، زمین یخ زده و سفیدپوش بود، به خاطر شرایط هوا جز چند نفر از بچه ها کسی مدرسه نیومده بود، حتی معلم هاهم به خاطر اون شرایط یخ بندون، چون از شهر می‌اومدن،

غیبت داشتن، ما چند نفر هم چون اطلاعی از تعطیلی مدرسه نداشتیم بیخودی اومده بودیم مدرسه هرکی هم گروه دوسه نفره تشکیل داده بودو دورهمی مشغول تعریف بود.

-داریوش خر که کلشو گاز نگرفته بلندشه تو این هوا بیاد اینجا، تو هم الکی به خودت وعده وعید نده.

-من مطمئنم که میاد. -باش تا بیاد.

با انگشت‌‌هاش شروع کرد به بازی کردن و آروم گفت:

می‌خوام بهش بگم دوستش دارم.

اصلا نمی‌تونستم فکر کنم که قراره همچین خریتی کنه، خانواده‌های ما اونقدر سنتی بودن که همچین کاری بی‌آبرویی محض بود. اخم غلیظی بهش کردم:

اصلا حالیته چی میگی؟ احمق چند بار بهت بگم بین ما و اونا از اینجا تا آسمون فرقه.

-يعني من زشتم؟

پوزخندی زدم:

چه ربطی داره؟ اون بخواد زن بگیره، حتما میره دنبال یکی در سطح خودش، نه یکی مثل من و تو، تازه من شنیدم، دختر داییشو دوست داره، زهرا احمدی، همون که تا پنجم باهامون همکلاس بود و بعد رفتن شهر، یادته چقدر ناز و قشنگ بود؟ باباش هم که کلی دارایی داره…

-اینا رو میگی تا دل منو بسوزونی؟

-نه بخدا میگم تا حواستو بدی به درست، من و تو اگه بخوایم مثل آدم زندگی کنیم فقط و فقط باید درس بخونیم تا به جایی برسیم

روش و ازم برگردوند:

برو بابا دلت خوشه، ما الان اول دبیرستانیم، اینجام که تا همین اول بیشتر نیس فکر کردی خانواده‌ هامون اجازه میدن برای درس خوندن بریم شهر؟

-خدابزرگه یه وقت دیدی گذاشتن. خندید: احمق همسن‌ و سال‌‌های ما همگی دارن ازدواج می‌کنن و میرن سر خونه زندگیشون، چه خوش خیالی تو، بخدا به اولین خواستگار درستی که در خونمون و زد …