دانلود رمان گیسو کمند
کمند دختری از باند عتیقه کالفرنیا ماموریت میگیره وارد باند عتیقه تهران بشه و توجه و علاقه رییس باند”دان”رو جذب کنه..اما این فرد بویی از احساس نبرده و برای کمند که اولین ماموریت و معمولا سوتی میده کار خیلی سختیه…در این بین هم مشکلاتی برای پیش میاد و ماجراهای جالبی براش اتفاق میوفته…
من یه دخترم..
یه دختر ساده…دست و پاچلفتی و خدای سوتی!
هیچ چیز جذابی ندارم..
نه چشم رنگی..نه موهای بلوند و نه لحن صحبت خوب!
دو جفت چشم مشکی و موهای قهوه ای و تموم!
حالا من باید وارد یه بازی بشم…
یه بازیه سخت!
یه بازی عذاب آور و طاقت فرسا…
که معلوم نیست آخرش به سر منه بیچاره چی میاد!
ژانر:اکشن…طنز..عشقولی…
من ناز نمیکشم دلت خواست برو ، کج کج نکنم نگاه و” یکراست” برو… هرجور که مایلی بزن قید مرا ، هرچند دلم یکه و تنهاست، برو… دیگر نکشم منت” مهتابت” را ، “تاریکی” از این به بعد زیباست، برو…! خودخواهی و در فکر خودت هستی و بس، پس خواهش و التماس، بیجاست، برو… روراست بگویم نه من آن “مجنونم” نه در سر تو هوای “لیلا”ست، برو… یک لحظه نگاه هم نکن، پشت سرت در، روی تو و خاطره ها “واست” برو… از اول کار، اشتباه از من بود ؛ آری همه” از ماست که بر ماست” برو… بی معرفتی ولی ندارم گله ای؛ این رسم همیشه های دنیاست، برو… یک روز که دلتنگ شدی میفهمی ؛ حسرت “تو”ی هرگز نشد “ما”ست، برو..!!!
در صندوقو بالا زدن…نگاهی به مجسمه های عتیقه انداختم…طبق آموزش هایی که مادام داده بود باید اصل باشه…کلاه کَپَمو جابه جا کردمو لبخند بدجنسی زدمو گفتم:
-OK.
نگاهی به دستیار بغل دستم انداختم و عقب رفتم…دَنیِل چمدون هارو به کمک بقیه افراد از توی ماشین های خودمون گذاشت و به سمتم اومد:
-پولارو بدم؟
سرمو تکون دادم و به سمت ماشین رفتم…یکی از همون بادیگاردا درو برام باز کرد و من پامو روی بدنه شاستی بلند گذاشتمو و روی صندلی نشستم…درو بست…تی شرتمو مرتب کردم که دنیل کنارم نشست و علامت حرکت داد…به ساختمون اصلی رسیدیم و خیلی مخفیانه وارد پارکینگ شدیم…دوباره درو برام باز کردن…واقعا از هیکلشون با کت و شلوار مشکی و اون سرهای تراشیده و عینک آفتابیشون می ترسیدم!سعی کردم ظاهرمو حفظ کنم و وارد ساختمون شدم…آخیش…چه هوای خنکی…به سمت اتاقم رفتم که دنیل گفت:
-اگه مادام سراغتو گرفت؟
-صدام کن.
[…] دانلود رمان گیسو کمند از نگین حبیبی بصورت PDF […]